سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به یکى از یاران خود فرمود هنگامى که او از بیمارى شکوه نمود . ] خدا آنچه را از آن شکایت دارى موجب کاستن گناهانت گرداند ، چه در بیمارى مزدى نیست ، لیکن گناهان را مى‏کاهد و مى‏پیراید چون پیراستن برگ درختان ، و مزد درگفتارست به زبان ، و کردار با گامها و دستان ، و خداى سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک بنده هر بنده را که خواهد به بهشت درآورد . [ و مى‏گویم ، امام علیه السّلام راست گفت که در بیمارى مزد نیست ، چه بیمارى از جمله چیزهاست که آن را عوض است نه مزد چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتى است که از جانب خدا بر بنده آید ، چون دردها و بیماریها و مانند آن ، و مزد و پاداش در مقابل کارى است که بنده کند ، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأى رساى او اقتضا کند آن را بیان فرمود . ] [نهج البلاغه]
 
جمعه 89 مرداد 15 , ساعت 11:32 عصر

درباره ماه رمضان

رمضان ماه نزول قرآن است
" شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی "

ماه رمضان نهمین ماه از ماه های سال قمری و عربی است ، که بین ماه شعبان و شوال واقع است ، و در قرآن کریم از ماه های دوازده ‏گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگری نیامده .

فرق بین " انزال " و " تنزیل " و اشاره به وجه تسمیه قرآن
و کلمه نزول به معنای پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است ، و فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معنای نازل کردن دفعی و یک پارچه است ، و تنزیل به معنای نازل کردن تدریجی است ، و کلمه ( قرآن ) اسم کتابی است که خدای تعالی آنرا بر پیامبر گرامیش محمد (ص) نازل کرده ، و به این جهت آن را قرآن نامیده که ( قبلا از جنس خواندنی ها نبود ، و به منظور اینکه درخور فهم بشر شود نازلش کرد و در نتیجه کتابی ) خواندنی شد ، چنانکه فرمود : " انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون " و این کلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق می‏ شود و هم بر اجزای آن .

مراد از نزول قرآن در ماه رمضان و نقد و بررسی اقوال مختلف درباره تدریجی یا دفعی بودن نزول آن
و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه قرآن یک پارچه در ماه رمضان نازل شده ، از سوی دیگر ظاهر آیه شریفه :
" و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث، و نزلناه تنزیلا " دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسول خدا (ص) یعنی در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده ، تاریخ هم مؤید این معنا است ، و از همین جهت ‏بعضی گمان کرده‏ اند که آیه مورد بحث ‏با این آیه منافات دارد .

و بعضی دیگر در پاسخ گفته‏ اند : قرآن کریم دو بار نازل شده ، یک بار در ماه رمضان بطور یک پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج ‏بر زمین نازل شده ، و این پاسخی است که مفسرین نامبرده آنرا از روایات گرفته‏ اند که بعضی از آنها را در بحث روایتی آینده نقل خواهیم کرد . ان شاء الله ولی بعضی دیگر به این مفسرین اشکال کرده‏ اند ، که در آیه مورد بحث که تعبیر به انزال - یعنی نازل شدن یک پارچه - فرموده دنبالش فرموده : " هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان " به این منظور نازل شده که باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد ، و دلائلی روشن از هدایت ارائه دهد ، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمی ‏سازد ، چون بنا بر این تفسیر قرآن کریم سال ها در آسمان دنیا بود ، در حالی که هدایتگر برای مردم نبود .

بعضی دیگر از این ایراد پاسخ داده‏ اند به اینکه هدایت ‏بودن قرآن البته به این معنا که می ‏تواند هادی مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد ، معنائی است که منافات ندارد با اینکه چند سالی در آسمان دنیا بدون هدایت فعلی و خلاصه راکد مانده باشد ، تا وقتی زمان به کار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد ، و نظائر آن بسیار است ، مانند قوانینی که از مجلس قانونگذاری گذشته تا هر وقت زمان بکار بردن فلان ماده‏ اش رسید آنرا به کار ببرند ، و از قوه به فعلیت در آورند .

این بود پرسش و پاسخ هائی که پیرامون آیه کرده‏ اند ، و لیکن حق مطلب این است که حکم قوانین و دستورات با حکم خطاباتی که متوجه اشخاص می‏ شود فرق دارد ، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبی باشد ، هر چند به مدتی اندک آنگاه به او خطاب کنند ، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد ، و در قرآن کریم از این خطاب ها بسیار است ، مانند خطاب در آیه : " قد سمع الله قول التی تجادلک فی زوج ها و تشتکی الی الله و الله یسمع تحاورکما " .

و خطاب در آیه : " و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما ". و آیه : " رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر ، و ما بدلوا تبدیلا " . که در این سه آیه و امثال آن خطاب ها متوجه مخاطبینی است که قبل از خطاب وجود داشته‏ اند .

علاوه بر اینکه در قرآن کریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد که ناسخ و منسوخ هر دو در یک زمان نازل شوند .
بعضی از مفسرین پاسخ داده‏ اند که مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتی از قرآن است که در رمضان نازل شده .

ولی این جواب هم درست نیست ، برای اینکه مشهور در نزد مفسرین این است که رسول خدا (ص) که مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده ، و بین رجب تا رمضان بیش از یک ماه فاصله است ، آن وقت چگونه ممکن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالی باشد .

از اینهم که بگذریم آیه‏ های اول سوره " علق " شهادت می‏ دهد که این سوره اولین سوره‏ ای بوده که نازل شده ، و در اولین روز بعثت نازل شده ، و همچنین سوره " مدثر " شهادت می‏ دهد که در روز های اول دعوت نازل شده ، و به هر حال بسیار بعید است که اولین آیه نازل ، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینکه جمله مورد بحث که می‏ فرماید : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " دلالت صریحی ندارد بر اینکه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد ، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملی است‏ بدون دلیل .

و نظیر این آیه در دلالت ‏بر اینکه قرآن در یک زمان نازل شده آیه : " و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین " و آیه : " انا انزلناه فی لیله القدر " می ‏باشد چونکه از این آیات بر می ‏آید همه قرآن در یک زمان نازل شده ، و ظاهر آنها نمی ‏سازد با اینکه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد ، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد ، قرینه‏ ای هم در کلام نیست که بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم .

آنچه در این باره از تدبر در آیات کتاب استفاده می شود و آنچه از تدبر در آیات کتاب بر می ‏آید مطلبی دیگر غیر از همه این مطالب است ، چون در آیاتی که می ‏گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبی از شب های آن نازل شد تعبیر به انزال آمده ، که دلالت‏ بر نازل کردن یکپارچه قرآن دارد ، و در هیچ یک از آنها تعبیر به تنزیل نیامده ، مثلا یکجا فرموده : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " جای دیگر فرموده : " حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه " ، و در جای دیگر فرموده : " انا انزلناه فی لیله القدر " .

و این تعبیر و نازل شدن یکپارچه به دو اعتبار می‏ تواند باشد ، یکی به اعتبار اینکه مجموع و روی هم رفته قرآن و یا بعضی از آن یکپارچه و یک دفعه نازل شده هر چند که تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد ، همچنانکه در مورد باران با اینکه قطره قطره نازل می‏ شود ، ولی به اعتبار اینکه مجموع باران ها و قطرات مفید فائده بوده تعبیر می‏ کند به اینکه " کماء انزلناه من السماء " و نیز بهمین اعتبار فرموده : " کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته " .

دوم به اعتبار اینکه کتاب ماورای آنچه ما با فهم عادی خود از آن می ‏فهمیم ، که معلوم است فهم عادی ما مستلزم آن است که آیاتش را جدا جدا تدبر کنیم ، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود ، حقیقت دیگری دارد که به لحاظ آن حقیقت امری واحد و غیر تدریجی است ، و نزولش به انزال - یک دفعه - است ، نه تنزیل ( نزول بتدریج ) .

و همین اعتبار دومی از آیات کریمه قرآن استفاده می‏ شود مانند آیه : " کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر " چون کلمه " احکمت " از احکام است و احکام در مقابل " تفصیل " است ، و تفصیل عبارت است از اینکه کتاب را فصل فصل و قطعه قطعه کنند ، در نتیجه احکام به معنای آن است که به نحوی باشد که جزء جزء نداشته و اجزایش از یکدیگر متمایز نباشد ، چون همه‏ اش به یک معنا بر می‏ گردد ، که آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینکه این تفصیل که ما امروز در قرآن مشاهده می‏ کنیم تفصیلی است که بعدها به قرآن داده شده ، و گرنه در آغاز محکم و بدون جزء و فصل بوده .

از این آیه روشن‏ تر ، آیه "و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمه لقوم یؤمنون . هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق " .

و آیه " و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله ، و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین " تا آنجا که می ‏فرماید : " بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله " چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبی استفاده می‏ شود که مساله تفصیل و جداسازی امری است که بعد ها بر کتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده .

پس کتاب به خودی خود چیزی است ، و تفصیلی که عارض بر آن شده چیزی دیگر ، و کفاری که کتاب را تکذیب کردند تکذیبشان مربوط به تفصیل کتاب است ، و ناشی از این است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برگشت می‏ کند و به زودی در قیامت می‏ فهمند و جز فهمیدن چاره‏ ای ندارند ، آن وقت پشیمان می‏ شوند در حالی که پشیمانی سودی برایشان نداشته ، و راه گریزی هم ندارند ، و این آیه اشعاری هم به این معنا دارد که کتاب اصلی تاویل کتاب خواندنی یعنی قرآن است .

از آیه مورد بحث روشن‏ تر این آیه شریفه است : " حم و الکتاب المبین ، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم " چون این آیه ظهور در این معنا دارد که قرآن قبلا در کتاب مبینی بوده که خواندنی و عربی نبوده ، و بعد ها خواندنی و عربی شده ، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده ، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین کتاب قبلا در " ام الکتاب " ، که نزد خدا مقامی بلند داشته است ، بوده مقامی که دست ‏خرد بدان نمی‏ رسد ، کتابی که حکیم است ، یعنی مانند کتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست .

و آیات شریفه " فلا اقسم بمواقع النجوم ، و انه لقسم لو تعلمون عظیم ، انه لقرآن کریم ، فی کتاب مکنون ، لا یمسه الا المطهرون ، تنزیل من رب العالمین " ( 17 نیز در سیاق آیه سوره زخرف است ، چون از ظاهر آن به خوبی بر می‏ آید ، قرآن کریم در کتاب مکنون و پنهان از دید بشر قرار داشته ، در کتابی که جز پاکان کسی با آن تماس ندارد ، و از آن کتاب که نزد رب العالمین است نازل شده است ، و اما قبل از نازل شدن موقعیتی در کتاب مکنون داشته ، مکنون از اغیار همان که در آیه سوره زخرف ام الکتابش خوانده ، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده : " بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ " بلکه این لوح از این جهت محفوظ است که دگرگونگی در آن راه ندارد ، و معلوم است قرآنی که باید به تدریج نازل شود ( چون به عالمی نازل می‏ شود که زمان و تدرج بر همه آن حاکم است ) هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج ‏خالی نیست و این تدرج خود نوعی تبدل است ، پس کتاب مبین که اصل قرآن است و خالی از تفصیل و تدرج است ، امری است غیر این قرآن نازل شده ، و قرآن به منزله لباسی ست‏ برای آن امر .

و همین معنا یعنی اینکه قرآن ، نازل شده و بشری شده کتاب مبین ( که ما آن را حقیقت کتاب می‏ نامیم ) باشد ، و به منزله لباسی باشد برای اندام صاحب لباس ، و مثال باشد برای حقیقت و نیز به منزله مثل باشد برای غرض صاحب کلام ، خود مصحح آن است که احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانکه در آیه شریفه : " بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ " و آیاتی دیگر این تعبیر آمده ، و همین نکته باعث می‏ شود که آیه : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " ، و آیه " انا انزلناه فی لیله القدر " ، و آیه " انا انزلناه فی لیله مبارکه " را که دلالت دارند بر اینکه قرآن یک دفعه نازل شده حمل کنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن ، یعنی کتاب مبین ، بر قلب رسول خدا (ص) در یک شب ، همچنانکه همین قرآن بعد از آنکه بشری و خواندنی و مفصل شد ، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است .

این نزول تدریجی از آیات زیر استفاده می‏ شود : " و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه " و آیات : " لا تحرک به لسانک لتعجل به ، ان علینا جمعه و قرآنه ، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه " چون از این آیات بر می‏ آید که رسول خدا (ص) می‏ دانسته چه آیه‏ ای بر او نازل می‏ شود ، و به همین جهت قبل از آنکه وحی آیه‏ ای تمام شود او از پیش ، آیه را می ‏خوانده ، و خدای تعالی از این کار نهیش فرمود ، که ان شاء الله توضیحش در جای مناسب خواهد آمد .

و سخن کوتاه آنکه : اگر کسی در آیات قرآنی تدبر و دقت کند هیچ چاره‏ ای جز این ندارد که اعتراف کند به اینکه آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه این قرآنی که تدریجا بر رسول خدا (ص) نازل شده متکی بر حقیقتی است متعالی و بس بلند که عقول عامه بشر قاصر از درک آن ، و دست افکار ملوث به لوث هوس ها و قذارت های ماده‏ شان از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است ، و اینکه نخست این حقیقت ‏بر رسول خدا (ص) نازل شده بود و به وی تعلیم داده بود که منظورش از کتاب ( که بعدا تدریجا نازل می‏ شود ) چیست . و ما ان شاء الله در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه : " هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات " باز در این باره سخن خواهیم گفت .

این آن مطلبی است که گفتیم با دقت و تدبر از آیات کریمه قرآن به دست می‏ آید بله محدثین که کارشان تنها نقل حدیث است و نیز علمای علم کلام و همچنین علمای مادی این عصر از آنجا که منکر ماورای ماده و محسوساتند ناگزیر شده‏ اند این آیات و نظائر آن را که دلالت دارند بر اینکه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و کتاب مبین است ، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است ، و یا در صحف مطهره است ، و یا تعبیرات دیگری که از قرآن شده ، همه را حمل کنند بر اقسامی از استعاره و مجازگوئی ، و با این عمل خود قرآن را همپایه یک کتاب شعری کرده‏ اند ، ( که به قول معروف هر چه گزافی‏ تر و دروغ ‏تر باشد شیرین ‏تر و شیوا تر است ) .

گفتار بعضی از اهل بحث در توجیه نزول قرآن در ماه رمضان
بعضی دیگر از اهل بحث و تحقیق در معنای اینکه چگونه ممکن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد ؟ گفتاری دارد که خلاصه‏ اش از نظر خواننده می‏ گذرد .

هیچ شکی نیست در اینکه بعثت رسول خدا (ص) قرین و توام با نزول اولین بخش آن بوده ، و در آن بخش به وی دستور داده که مردم را تبلیغ و انذار کن ، از سوی دیگر در این نیز هیچ شکی نیست که بعثت و نزول اولین بخش قرآن ، در شب اتفاق افتاده ، برای اینکه آیه شریفه : " انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین " ، صریحا می ‏فرماید : که قرآن در شب نازل شده ، و باز شکی نیست که آن شب از شب‏ های رمضان بوده ، برای اینکه در سوره بقره آیه 185 می ‏فرماید : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " .

پس تا اینجا هیچ شکی نیست تنها گفتگو در این است که منظور این آیات تمام قرآن است ‏یا بعضی از آن ؟
در پاسخ از این سؤال می‏ گوئیم : گو اینکه همه قرآن در یک شب نازل نشده ، اما همین که سوره حمد که مشتمل بر بسیاری از معارف قرآن است در یک شب نازل شده ، مثل این است که همه قرآن در یک شب نازل شده باشد ، و بهمین اعتبار می‏ شود گفت : ( ما قرآن را در فلان شب نازل کردیم ) .

پاسخ دیگری که می‏ توان گفت اینکه : کلمه قرآن همانطور که بر همه آیات بین دو جلد اطلاق می‏ شود ، بر بعض از آن نیز اطلاق می‏ گردد ، همانطور که بر سایر کتب آسمانی از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق می‏ گردد ، و این خود اصطلاحی است از قرآن کریم .

آنگاه اضافه کرده : که اولین بخشی که نازل شده " اقرء باسم ربک الذی خلق ... " است که در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد ، در حالی که رسول خدا (ص) در وسط بیابان بود ، و به طرف خانه خدیجه می‏ آمد ، همینکه این آیات به وی وحی شد به خاطرش رسید از جبرئیل بپرسد : چگونه پروردگار خود را یاد کند ، دوباره جبرئیل خود را به وی نشان داد و تعلیمش داد که بگوید : " بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین " تا آخر سوره حمد ، و سپس کیفیت نماز را به او یاد داد ، و از نظرش غائب شد ، رسول خدا (ص) به خود آمد در حالی که اثری از جبرئیل نیافت ، تنها از آنچه دیده بود ، تعبی و کوفتگی در خود احساس کرد ، تعبی که همواره بعد از دیدن جبرئیل به او دست می‏ داد ، و چون اولین بار بود که به چنین منظره‏ ای بر می ‏خورد و نمی‏ دانست که از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت‏ خلق شده ، لذا وقتی به خانه درآمد از شدت خستگی آن شب را تا به صبح خوابید ، صبح آن شب مجددا فرشته وحی نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل کرد :
" یا ایها المدثر قم فانذر " .

آنگاه مفسر نامبرده می‏ گوید پس معنای نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است ، که در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده ، و اما آنچه در کتب شیعه دیده می‏ شود که بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده ، روایاتی است که علاوه بر اینکه جز در بعضی از کتب شیعه که تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست ، یافت نمی‏ شود مخالف کتاب خدا نیز هست ، چون متوجه شدید که کتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته .

سپس اضافه می‏ کند : که در این میان روایات دیگری هست مؤید آن روایات که می‏ گوید معنای نزول قرآن در ماه رمضان این است که قرآن قبل از بعثت رسول خدا (ص) یک جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد ، و جبرئیل آن را در بیت المعمور به ملائکه املا کرد ، تا آنکه بعد از بعثت ‏به تدریج ‏بر رسول خدا (ص) نازل شد .

و این روایات اوهامی است‏خرافی که دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته کرده و به چند جهت مردود است :
1 - مخالف کتاب خدا هستند
2 - لوح محفوظ را جزء ماورای طبیعت دانسته در حالی که لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از کره زمین ، که با سکونت‏بشر معمور و آباد گشت ، این بود خلاصه گفتار آن مفسر .

توضیح بی پایگی و واهی بودن آن گفتار
مؤلف : من نمی‏ دانم کدام یک از جملات این مفسر که سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهی از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود ، چون در چنین صورتی قضیه شبیه مثل معروف می‏ شود که می‏ گویند وصله از خود جامه بیشتر است .

زیرا اولا این افسانه که وی از پیش خود درباره بعثت درست کرده و یا اینکه گفته اولین بخش نازل شده چیست " اقرء باسم ربک " وقتی نازل شد که رسول خدا (ص) در راه بود ، و بعد از آن سوره حمد نازل شد ، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگی به خواب رفت ، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده ، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبی است که نه آیه محکمه دلالت‏ بر آن دارد ، و نه سنت قائمه ، بلکه تنها و تنها قصه‏ ای است تخیلی که نه با کتاب موافق است و نه با حدیث ، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد .

و ثانیا وی گفته : که بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد ، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است : نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسول خدا (ص) تنها در یک شب نبی و غیر رسول بود ، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید ، چون سوره " مدثر " او را امر به تبلیغ نمود ، ولی این مفسر هرگز نمی‏ تواند بر طبق گفته‏ های خود دلیلی از کتاب یا سنت ‏بیاورد ، و عجب اینجا است که مساله را از مسلمات گرفته ، در حالی که چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست‏ برای اینکه کتب سنت چه آنها که علمای اهل سنت تالیف کرده‏ اند ، و چه آنها که علمای امامیه تالیف کرده‏ اند ، همه بعد از دو قرن و بیشتر از عصر رسول خدا (ص) تدوین شده‏ اند ، هر چند که مفسر نامبرده این اشکال را منحصرا به کتب شیعه وارد دانسته ، ولی تمامی کتب عامه نیز اینطور بوده‏ اند ، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد . در روایات عامه نیز شده است و اما کتب تاریخ علاوه بر اینکه متعرض این جزئیات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است ، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند کتب حدیث در معرض آن بوده است .

و اما کتاب خدا که برای هر اهل فنی روشن است که دلالت آیات آن بر مساله بعثت قاصر تر از دلالت روایات است ، بلکه می‏ توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد ، و رسما افسانه و بافته‏ های او را تکذیب می‏ کند ، چون سوره علق بطوریکه اهل حدیث گفته‏ اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره‏ ای بوده که بر رسول خدا (ص) نازل شده ، و احدی از مفسرین نگفته و حتی احتمالش را هم نداده که تکه تکه نازل شده باشد ، و حداقل احتمال می‏ دهیم که یک باره نازل شده باشد ، مشتمل بر این نکته است که رسول خدا (ص) در انظار مردم نماز می‏ خوانده ، و بعضی از مردم او را از این کار نهی می‏ کردند ، و در مجالس قریش از او بدگوئی می‏ کرده‏ اند ، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود ، پس رسول خدا (ص) چگونه نماز می‏ خوانده ، و در نمازش چه می‏ گفته ؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستوری دیگر نداده ، پس معلوم می‏ شود آن جناب قبل از سوره علق نمازی داشته و کسانی بوده‏ اند که آن جناب را از نماز نهی می‏ کرده‏ اند ، و از نهی خود دست‏ بردار نبوده‏ اند ، مگر اینکه بگوئی منظور از این نمازگزار شخصی دیگر غیر از رسول خدا (ص) است ، و این حرف بطلانش روشن است ، برای اینکه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده می‏ فرماید : " کلا لا تطعه " آن کسی را که به تو می‏ گوید نماز مخوان اطاعت مکن ، بلکه همچنان خدا را سجده کن ، و به او نزدیک شو .

اینک آیاتی از همین سوره که دلالت‏ بر بطلان قول مزبور دارد : " ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی ارایت ان کان علی الهدی . او امر بالتقوی . ارایت ان کذب و تولی . الم یعلم بان الله یری ؟ کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیه . ناصیه کاذبه خاطئه . فلیدع نادیه . سندع الزبانیه . کلا لا تطعه و اسجد و اقترب . " پس از این سوره استفاده می‏ شود که رسول خدا (ص) قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز می‏ خوانده ، و خود بر طریق هدایت ‏بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا می‏ کرده ، و این همان نبوت است ، ولی رسالت نیست ، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده ، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبی بوده ، و نماز می‏ خوانده ، با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود ، و سوره حمد که جزء نماز است نیامده ، و مامور به تبلیغ نشده بود .

و اما سوره حمد ، مدت ها بعد از بعثت نازل شد ، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود ، و بقول این مفسر در قلب رسول خدا (ص) خطور کرده بود جا داشت‏ بفرماید : " قل بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین ..." و یا بفرماید : " بسم الله الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین ... " .

مترجم : ( چون سوره علق به عبارتی آغاز شده که معنای " قل " را می‏ دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود باید کلمه" قل " و یا " اقرء " در اول آن قرار می‏ داشت ) .

و نیز لازم بود که در این سوره گفتار در جمله " مالک یوم الدین " تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفی ختم شدن سوره در جمله " مالک یوم الدین " از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب‏ تر و لایق ‏تر بود .

بله در سوره حجر که به شهادت مضامین آیاتش از سوره‏ های مکی است و بیانش خواهد آمد فرموده : " و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم " و مراد از کلمه " سبع مثانی " سوره حمد است که در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیکن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلکه هفت آیه از آیات قرآن معرفی شده به دلیل اینکه آیه : " کتابا متشابها مثانی " همه قرآن مثانی خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانی خوانده شده .

و با این حال از آنجا که سوره حجر مشتمل بر نامی از سوره حمد است معلوم می‏ شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده . و نیز از آنجائی که سوره حجر مشتمل بر آیه " فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین ... " می‏ فهمیم که رسول خدا (ص) مدتی دست از انذار کشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده که می‏ فرماید : " فاصدع " پس از سوره حجر دو چیز استفاده شد یکی ترک انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از کجا ثابت می‏ کنید که نزول حمد قبل از ترک انذار بوده ؟ .

و اما سوره مدثر و مطالبی را که مشتمل است چون آیه " قم فانذر " اگر گفته شود همه آن یک باره نازل شده حال آیه : " قم فانذر " حال آیه : " فاصدع بما تؤمر " در سوره حجر است و نیز حال جمله " و اعرض عن المشرکین " در سوره حجر حال جمله " ذرنی و من خلقت وحیدا " در سوره مدثر است و هر دو مضمونی نزدیک به هم دارند ، از هر دو فهمیده می‏ شود اولا کسانی مزاحم دعوت رسول خدا (ص) بوده‏ اند و در ثانی رسول خدا (ص) مدتی انذار را تعطیل کرده بود .

و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر می‏ آید که تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است .

و ثالثا اینکه می‏ گوید : ( روایاتی که می‏ گوید قرآن قبل از بعثت و یکپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت ‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا (ص) نازل می‏ شده روایاتی است جعلی و خرافی چون مخالف کتاب است و مضمونی مستقیم ندارد ، بلکه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور کره زمین است ) گفتاری است ‏خطا و افتراء و به دلیل اینکه
اولا : ظاهر هیچ آیه‏ ای از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت .
و ثانیا : در روایات نامبرده نفرموده‏ اند : قرآن قبل از بعثت ، یک جا به بیت المعمور نازل شد ، و کلمه یک جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نکردن در روایات اضافه کرده
و ثالثا : تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیری است‏ بسیار زشت و خنده‏ اور ، و ما نمی‏ دانیم بنا به گفته وی به چه مناسبت عالم طبیعت در کلام خدا لوح محفوظ خوانده شده ؟ ، آیا از این جهت است که عالم طبیعت از تغیر و دگرگونی محفوظ است ؟ که عالم طبیعت جای همه دگرگونی‏ ها است چون عالم حرکات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است .

و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده که تکوینا و یا تشریعا از فساد و تباهی محفوظ است ؟ که این نیز خلاف واقع است ، برای اینکه عالم طبیعت عالم کون و فساد است . و یا بدین جهت‏ بوده که از اطلاع اغیار محفوظ است‏ یعنی غیر اهل اطلاع کسی از اسرار آن آگاه نیست همچنانکه آیه شریفه : " انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون " خبر می‏ دهد ؟ که این نیز صحیح نیست ‏برای اینکه ادراک هر صاحب ادراکی نسبت‏ به عالم طبیعت ‏یکسان است .

و بعد از همه این اشکالات اشکال مهمی که به وی وارد است این است که این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحی که هم در جای خود صحیح باشد ، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد ، نیاورده ، چون خلاصه گفتارش این شد که معنای جمله " انزل فیه القرآن " این است که " کانما انزل فیه القرآن " یعنی گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معنای آیه " انا انزلناه فی لیله " " کانا انزلناه فی لیله " است ، یعنی گویا ما قرآن را در یک شب نازل کردیم ، و حال آنکه نه اهل لغت چنین معنائی از چنین عبارتی می‏ فهمد ، و نه اهل عرف و آشنای به سیاق کلام .

و اگر جایز باشد کسی بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است ، که مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است ، باید جایز باشد که دیگری بگوید معنای نزول قرآن نزول همه آن ، یعنی اجمال معارف آن است‏ بر قلب رسول خدا (ص) ، و هیچ مانعی هم ندارد که کسی این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت .

البته در گفتار مفسر نامبرده اشکال های دیگری نیز هست ، که چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم .
" هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان "

مورد استعمال کلمه " ناس "
کلمه ناس - که عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه که سطح فکرشان نازل ترین سطح است ، بیشتر در همین طبقه اطلاق می‏ شود چنانکه آیه : " و لکن اکثر الناس لا یعلمون " و آیه : " و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون " اطلاق گردیده ، معلوم می‏ شود ناس معنائی اعم از علما و غیر علما دارد .

و این اکثریت همانهایند که اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروی تشخیص و تمیز در امور معنوی به وسیله دلیل و برهان را ندارند ، و نمی‏ توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند ، مگر آنکه کسی دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد ، و قرآن کریم همان روشنگری است که می‏ تواند برای این طبقه حق را از باطل جدا کند ، و بهترین هدایت است .

اما خواصی از مردم که در ناحیه علم و عمل تکامل یافته‏ اند ، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند ، قرآن کریم برای آنان بینات و شواهدی از هدایت است ، و نیز برای آنان جنبه فرقان را دارد ، چون این طبقه را به سوی حق هدایت نموده ، حق را برایشان مشخص می‏ کند ، و روشن می‏ کند که چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت ، همچنانکه فرمود : " یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ، و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم " .

از اینجا علت اینکه چرا میان " هدی " و میان " بینات من الهدی " مقابله انداخت ؟ روشن می‏ گردد ، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است ، قرآن برای بعضی افراد هدایت ، و برای بعضی دیگر بیناتی از هدایت است .
" فمن شهد منکم الشهر فلیصمه "

کلمه " شهادت " به معنای حاضر بودن در جریان ، و اطلاع یافتن از آن است ، ( وقتی می‏ گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم ، یعنی حاضر بودم ، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم ) ، و شاهد ماه رمضان بودن ، به این معنا است که انسان همچنان زنده و هوشیار بماند ، تا ماه رمضان فرا رسد ، و آدمی از فرا رسیدنش آگاه شود ، و این شهادت هم نسبت ‏به تمامی ماه صادق است ، و هم نسبت‏ به بعضی از آن ، ( مانند اینکه آدمی در اوائل ماه ، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود ) و اما اینکه مراد از شهود شهر این باشد که انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالی که مسافر هم نباشد ، صحیح نیست چون دلیلی در لفظ آیه بر آن نیست ، بله از راه ملازمه آنهم در بعضی از اوقات و به کمک قرائن می‏ توان چنین معنایی را بر آیه تحمیل کرد ، و لیکن در آیه هیچ قرینه‏ ای بر این معنا وجود ندارد .

ترجمه المیزان ج 2 ، طباطبایی ، سید محمد حسین



لیست کل یادداشت های این وبلاگ