سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ملایم باش ؛ زیرا هرکه ملایم باشد، همواره ازدوستی کسانش برخوردار می شود . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 89 مهر 22 , ساعت 10:2 عصر
زندگینامه
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.

 

در حوزه علمیه

ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.

 

 در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.

 

 در حوزه علمیه قم

آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.

 

 مبارزات سیاسى

آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

 

 همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)

آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

 

 دوّمین بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

 

 سوّمین و چهارمین بازداشت

کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.

 

 پنجمین بازداشت

حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

 

 بازداشت ششم

در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.

 

 در تبعید

رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.

 

 در آستانه پیروزى

درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

 

 پس از پیروزى

آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
? پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
? معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
? سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
? امام جمعه تهران، 1358.
? نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
? نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
? حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
? ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
? ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
? ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
? ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
? ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
? رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.

دوشنبه 89 شهریور 1 , ساعت 7:48 عصر

دعا و عبادت از دیدگاه شهید مطهری

 

انسان به صورت اجباری یا اختیاری خداوند را می‌خواند و از او استعانت می‌جوید. شهید مطهری به حالت اجباری ارزش چندانی قائل نمی‌شود بلکه به قسم اختیاری آن ارج می‌نهد؛ «انسان در دو حالت ممکن است خدا را بخواند، یکی در وقتی که اسباب و علل از او منقطع شود و دچار سختی و اضطراب گردد و یکی در وقتی که روح خودش اوج بگیرد و خود، خویشتن را از اسباب و علل منقطع کند. در حال اضطرار و انقطاع اسباب، انسان خودبخود به طرف خدا می‌رود، احتیاج به دعوت ندارد. البته این کمال نفس برای انسان نیست،‌ کمال نفس در این است که انسان خودش را به اختیار منقطع سازد و اوج بگیرد.»1

البته برای چنین انقطاع و اوج اختیاری مقدماتی لازم است که تهیه آن به دست انسان است و بدینوسیله تمهیدات اوج و تعالی روحانی پدید می‌آید و ارزش واقعی هم به تعبیر استاد در همین نوع تعالی روحی است، و الا در صورتی که آدمی دچار مشکلات و سختی‌های سخت که چاره‌ای جز روی آوردن به خدا ندارد دعا و عبادت دو وسیله و ابزاری هستند که آدمی را به تعالی اختیاری روحی می‌رسانند. این دو ابزار به معنای دو ابزار کاملاً‌ جدای از هم نیستند بلکه نسبت بین آنها را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد: بخش اول آن است که دعا باشد و عبادت به معنای اخص آن (=معنای فقهی) نباشد. بخش دوم عبادتی است که جنبه دعایی ندارد و بخش سوم دعایی است که جنبه عبادتی داشته باشد و یا عبادتی که جنبه دعایی نیز داشته باشد. شهید مطهری در این زمینه می‌گوید: دعا عبادت است و عبادت هم دعا اما اگر یک عمل صرفاً دعای خالص است، یعنی عبادتی که فقط دعاست ولی عبادت دیگری دعا و غیر دعا در آن مخلوط است مثل نماز، و یا عبادت دیگری دعا و غیر دعا در آن مخلوط است مثل نماز، و یا عبادت دیگری که اساساً‌ دعا نیست مثل روزه.»2

البته شهید مطهری برای بخش اول مثالی نزده است. ادعیه وارده در لسان معصومین علیهم السلام می‌تواند نمونه همین بخش باشد مثل دعای کمیل امیرالمومنین علیه‌السلام که به لحاظ فقهی عبادت مفروض محسوب نمی‌شود ولی وسیله‌ای است که آدمی با آن تقرب به خدا می‌جوید.

دعا نباید جانشین فعالیت انسان باشد

از آنجا که شهید مطهری به تمام اعمال عبادی و یا حداقل به بخش عمده‌ای از آنها به دیده اجتماعی می‌نگرد و همیشه تذکر می‌دهد که اهمیت جوانب فردی عبادات نباید ما را از پرداختن به اهمیت جمعی و اجتماعی آن باز دارد و از سوی دیگر تاکید می‌کند که دعا نباید بر آدمی حالتی پدید آورد که بخواهد همه خواسته‌هایش را از طریق دعا برطرف کند، حتی در مواردی که خود می‌تواند از مسیر طبیعی و با تلاش و کوشش به مقصود خود نایل شود، دست از کار و کوشش بشوید و همه را به دعا واگذارد؛ شهید مطهری با چنین نگرشی به دعا مخالفت می‌کند و می‌نویسد: «دعا نباید جانشین فعالیت طبیعی آدمی بنشیند، معصومین علیهم السلام فرموده‌اند: «خمسه لا یستجاب لهم» یعنی پنج دسته‌اند که دعای آنها مستجاب نمی‌شود: یکی دعای کسی که زنی دارد که او را اذیت می‌کند و از دست او به تنگ آمده و وی می‌تواند او را طلاق دهد و تمکن مهریه او را دارد اما طلاق نمی‌دهد. دوم کسی که برده‌ای دارد که مکرر فرار کرده و باز هم او رانگه داشته و می‌گوید خدایا مرا از شر او راحت کن در حالی که می‌تواند او را بفروشد. سوم کسی که از کنار دیوار کج مشرف به سقوط عبور می‌کند و می‌بیند عن‌قریب سقوط می‌کند اما دور نمی‌شود. چهارم کسی که پولش بدون سند پیش طرف مانده و او نمی‌دهد و این پیوسته دعا می‌کند و از خدا می‌خواهد که پولش را به او برگرداند. پنجم کسی که در خانه‌اش نشسته و کار و کسب را رها کرده و پیوسته می‌گوید: اللهم ارزقنی! خدایا به من روزی برسان.»‌3

بنابراین در جایی که آدمی خودش می‌تواند مشکلی را حل کند آن را باید خودش به انجام رساند و دعا را در جاهایی به کار برد که از عهده او خارج است، و به اصطلاح اسباب تماماً در دست خداوند است و آدمی از انجام حداقل اقدامی دستش کوتاه است. البته حتی در انجام اموری که آدمی می‌تواند از عهده انجام کار برآید برای موفقیت خود باید دعا کند، زیرا پیروزی در امور در دست خداوند است.

دغدغه اصلی شهید مطهری از ارائه چنین نظری که برگرفته از احادیث معصومین علیهم‌السلام است این است که خدای نکرده دعا تبدیل به وسیله بازدارنده از کار و تلاش نباشد. از زبان معصومین و نیز در آیات کریمه قرآن تاکیدات مکرری در اهمیت کار و تلاش شده است. در قرآن می‌خوانیم «لیس للانسان الا ما سعی» و در حدیثی می‌خوانیم که معصوم علیهم‌‌السلام فرمود: کسی که در راه تامین روز خانواده خود تلاش می‌کند مانند مجاهد و رزمنده راه خداست. شهید مطهری وقتی به جامعه زمان خود و اعصار قبل از آن می‌نگرد می‌بیند که دعا برای برخی عامل رخوت و سستی شده است، لذا برای دور کردن چنین آفتی از دامن دعا موارد آن را مشخص می‌کند.

دعا هم طلب است، هم مطلوب

برخی از اعمال در اسلام به عنوان مقدمه اعمال دیگر مطرح هستند. اگر ذی‌المقدمه نباشد مقدمه فی‌نفسه و به‌طور مستقل ارزش ندارد. و یا برخی اعمال هستند که تنها به عنوان وسیله و ابزار هستند و هیچ‌وقت جای غایت را نمی‌گیرند، اما دعا از جمله اعمالی است که در عین اینکه مقدمه وصال است در عین حال خودش یک عامل قوی‌ است که دردهای روحی و روانی را درمان می‌کند. شهید مطهری نیز با تأکید بر همین نکته می‌نویسد:

«دعا اگر از لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگی کند و روح انسان به اهتزار آید یک روحانیت بسیار عالی دارد، مثل این است که خود را غرق در نور می‌بیند، شرافت گوهر انسانیت را در آن وقت احساس می‌کند. آن وقت خوب درک می‌کند که در سایر اوقات که چیزهای کوچک او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار می‌داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده است، انسان وقتی که از غیرخدا چیزی می‌خواهد احساس مذلت می‌کند وقتی که از خدا می‌خواهد احساس عزت، لهذا دعا هم طلب است (زیرا نیاز دعاکننده را برطرف می‌کند) و هم مطلوب است (زیرا دعا برای آدمی عزت و عظمت می‌بخشد) و هم وسیله است و هم غایت، هم مقدمه است و هم نتیجه»‌4

شرایط دعا

با توجه به حساسیتی که شهید مطهری برای دعا قائل است، این مسئله را نصب‌العین قرار داده است تا سست‌عنصران و بهانه‌جویان تنبل از این عمل نیکو سوء استفاده نکنند. دعا باید در جایگاه خود مورد استفاده قرار گیرد و در جای اعمال دیگر قرار نگیرد، شرایط چندی را برای بهتر برگزار شدن آن پیشنهاد می‌کنند تا هم اثرات فردی روحی بیشتری بر دعاکنندگان بگذارد و هم از آفت‌های زیادی که این گوهر گران‌بها را تهدید می‌کند در امان باشد.

استاد شهید برای دعا شرایط قائل است که می‌توان آنها را به دو بخش شرایط خود دعا و شرایط دعاکننده تقسیم کرد. البته ایشان چنین تقسیم‌بندی ارائه نکرده‌اند اما با اندک تاملی می‌توان چنین تقسیم‌بندی را به دست داد.

الف) شرایط دعاکننده: اولین شرطی که شهید مطهری برای دعا کننده قائل هستند این است که آدمی به‌جد احساس نیاز کند نه اینکه به طور مصنوعی برای خود حالتی پدید آورد که گمان برد نیازمند است، بلکه واقعاً‌ نیازمند باشد و کمبودی احساس کند و درصدد رفع آن کمبود از طریق دعا برآید که بجز دعا از طرق دیگر برآورده نمی‌شود: «شرط اولش این است که واقعاً‌ خواستن و طلب در وجود انسان پیدا شود و تمام ذرات وجود انسان مظهرخواستن گردد.»5

آنگاه استاد به ابیاتی از مثنوی استشهاد می‌کنند که عیناً بیانگر و موید نظر ایشان می‌باشد، اجمالاً اینکه از دیدگاه مولوی برخی امور هستند که وابسته به پدید آمدن حالت‌هایی هستند و الا وجود خارجی پیدا نمی‌کنند. مثلاً‌ درمان و طباطت در صورتی تحقق خارجی پیدا می‌کند که بیماری وجود داشته باشد و یا آب تنها جایی اهمیت حیاتی پیدا می‌کند که تشنگی وجود داشته باشد:

هر چه رویید از پس محتاج رست
تا بیابد طالبی چیزی که جست
هر که جویا شد بیابد عاقبت
مایه اش درد است و اصل مرحمت
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست6

دومین شرط دعاکننده این است که دعاکننده « باید ایمان به رحمت بی‌منتهای ذات احدیت، داشته باشد، ایمان به اینکه از ناحیه او هیچ منبعی از فیض نیست»7 از نظر استاد آدمی تا زمانی که به فیض بی‌منت و رشوت خداوندی باور و یقین نداشته باشد خواستن از او قرین استجابت نخواهد بود، چه در آن صورت خواستن و جواب گرفتن باید به همراه اعمال یا وعده‌هایی از سوی دعاکننده باشد تا دل خدا را به دست آورد. در حالی که خدای ادیان عموماً و خدایی که در قرآن کریم و متون اسلامی شناسانده شده آنقدر فیاض است که فیض او حتی کافران را هم فرا گرفته است و اصلاً خلقش به تعبیر برخی از بزرگان به خاطر فیض‌بخشی‌اش بوده است.

من نکردم امر تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم8

آنگاه استاد شهید به دعایی زیبا از امام سجاد علیه‌السلام اشاره می‌کنند و از زبان حضرت امام چنین می‌نویسد: «بارالها من جاده‌های طلب را به سوی تو باز و صاف، و آبشخورهای امید به تو رامالامال می‌بینم. کمک خواستن از فضل و رحمت تو را مجاز، و درهای دعا را به روی آنانکه تو را بخوانند و از تو مدد بخواهند باز و گشاده می‌بینم، و به یقین می‌دانم که تو آماده اجابت دعای دعاکنندگان و در کمین پناه دادن به پناه خواهندگان هستی و نیز یقین دارم که آن کس که به سوی تو کوچ کند راه زیادی تا رسیدن به تو ندارد. و یقین دارم چهره تو در پرده نیست، این آمال و اعمال ناشایست بندگان است که حجاب دیده آنها می‌گردد.»

ب) شرط مورد دعا: شهید مطهری در این باب یک شرط ذکر کرده‌اند که: «مورد دعا نباید نتیجه گناه باشد. حالتی که بالفعل ( در دعا کننده وجود) دارد و آرزو می‌کنند آن به حالتی نیکو بدل شود، نتیجه کوتاهی و تقصیر در وظایف نباشد، به عبارت دیگر حالتی که دارد و دعا می‌کند که آن حالت عوض شود، عقوبت و نتیجه منطقی تقصیرات و گناهان او نباشد، که این صورت تا توبه نکند و علل و موجبات این حالت را از بین نبرد آن حالت عوض نحواهد شد.»9

مثلاً در فرمایشات حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام آمده است که امربه معروف و نهی از منکر را از یاد نبرید و به آن عامل باشید و الا بدان بر شما حاکم می‌شوند و هر اندازه دعا کنید، دعای شما مستجاب نمی‌شود. حال اگر جامعه این فریضه را ترک کند و در نتیجه چنین کوتاهی به اشرار دچار شود در آن صورت هر چه دعا کند اجابتی از سوی خدا نحواهند دید. چه علت و سبب چنین گرفتاری مردم آن جامعه می‌باشند و تا زمانی که خود وضع موجود را تغییر ندهند دعا تاثیری نخواهد داشت. لذا از دیدگاه شهید مطهری مورد دعا باید با دعا تناسب داشته باشد والا اگر خدا درمان درد را در اختیار بندگانش گذاشته باشد باید از همان مسیر حل و فصل شود و هیچ چاره‌ای جز این نیست که «ان الله لا یغیر بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (رعد،11) خدا با (آن‌همه مهربانی) حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند.»

در مسائل فردی نیز چنین است مثلاً اگر کسی حق شرعی خود را ادا نکرد و نماز قضا بر گردن دارد هر اندازه دعا کند که خدایا گناهم را ( درباره انجام ندادن نماز) ببخش در حالی که هنوز قضای این نماز را به جا نیاورده دعایش پذیرفته نیست و اصولاً چنین مواردی مشمول دعا نمی‌شوند بلکه آدمی باید وظایف دینی خود را اعم از فردی و اجتماعی بجا بیاورد و آنگاه برای تقصیراتی که کرده است آمرزش طلب کند.

ج) شرایط دعا: دعا کننده و مورد دعا باید شرایطی داشته باشند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: شرط اول این است که «دعا بر خلاف نظام تکوین یا نظام تشریع نباشد، دعا استمرار و استمداد است برای اینکه انسانی به هدفهایی که خلقت و آفرینش و تکوین برای او قرار داده و یا تشریع (قانون الهی) که بدرقه تکوین است، معین کرده، برسد»10 در این صورت دعا یک شکل طبیعی بخود می‌گیرد و همگام با نظام تکوین و تشریع عمل می‌کند و باعث نیرومندی انسان در راه رسیدن به اهداف مشروع خود می‌شود.

شرط دوم دعا این است که «سایر شؤون زندگی با دعا هماهنگی داشته باشد؛ دل‌پاک باشد، روزی حلال، و مظالم مردم به گردن نداشته باشد.»11 البته این شرط از جهانی به بخش الف و از جهتی نیز به بخش جیم مربوط می‌شود زیرا از آن جهت که پاکی دل و رد مظالم به دعاکننده برمی‌گردد مربوط به دعاکننده می‌شود اما از آنجا که اصل دعا باید چنان برگزار شود که شرایط زندگی با او هماهنگی داشته به شرایط دعا برمی‌گردد، علی‌ایحال تا زمانی که این هماهنگی حاصل نشود انتظار استجابت دعا را نباید داشت. چه عوامل ناسازگار بیرونی و درونی باعث خنثی‌شدن دعا می‌شوند.

در این زمینه استاد به حدیثی از امام صادق علیه‌السلام استناد می‌کند که فرمود: «اذا احدکم این یستجاب له فلیطب کسبه و لیخرج من مظالم الناس. و ان الله لا یرفع الیه دعاء عبد و فی بطنه حرام او عنده مظلمه لاحد من خلقه» هرگاه یکی از شما بخواهد دعایش مستجاب شود کار و کسب و راه درآمد و روزی خود را پاکیزه کند، و خود را از زیر بار مظلمه‌هایی که از مردم بر عهده دارد خلاص کند زیرا دعای بنده‌ای که در شکمش مال حرام باشد به سوی خدا بالا برده نمی‌شود.»12 در تعقیبات نماز عصر می‌خوانیم که «اللهم اعوذ بک من دعاء لا یسمع» بار خدایا به تو پناه می‌برم از دعایی که شنیده نمی‌شود. یعنی چون این نوع از دعاها مطابق فرمایش حضرت امام صادق علیه‌السلام بجا آورده نشده‌اند لذا به اجابت نمی‌رسند.

شرط سوم دعا این است که دعا نباید جانشین فعالیت‌های طبیعی انسان مومن شود، زیرا دعا برای تحصیل توانایی است و زمانی که توانایی انجام امری (و در مورد بحث وظایف جمعی و فردی دینی) در اختیار آدمی باشد طلب‌کردن آن، چیزی جز تحصیل حاصل نخواهد بود.»13 پس، از دیدگاه شهید مطهری دعا در موردی مصداق دارد که فرد ابتدا از تحصیل مقصود عاجز و ناتوان باشد و نتواند آن را به دست آورد و الا چنانکه قبلاً‌ متذکر شدیم اگر راهی غیر از دعا برای تحصیل خواسته‌ها در اختیار انسان نهاده شده به‌ناچار باید از آن طریق اقدام کرد.

اهمیت نماز

از مهم‌ترین عباداتی که تمام پیروان ادیان توحیدی به آن مکلف شده‌اند نماز است. نماز تا آنجا اهمیت دارد که در هیچ دین الهی از آن غفلت نشده است و اگر گوهر اصلی ادیان را عبادت بدانیم (ما خلقت‌ الانس و الجن الا لیعبدون) نماز بارزترین مصداق این عبارت است. اهمیت این نوع عبادت تا حدی است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: الصلوه عمود الدین، نماز پایه اساسی خیمه دین است. در روایات وارده از بقیه معصومین نیز احادیثی با این مضمون یافت می‌شود. علی علیه‌السلام در آخرین وصیتی که برای فرزندان و شیعیان و بقیه مسلمانان نوشته در باب اهمیت نماز می‌فرمایند: «الله الله فی الصلوه فانها عمود دینکم؛ خدا را خدا را درباره نماز، که نماز ستون دین شماست.»14

در اهمیت نماز همین بس که در روز قیامت شرط قبولی بقیه اعمال دینی نماز است که پیامبر بزرگوار اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: «‌ان قبلت قبل ما سویها و ان ردت رد ما سواها؛ یعنی شرط قبولی و پذیرش سایر اعمال انسان قبولی نماز است به این معنا که اگر انسان کارهای خیری انجام بدهد ولی نماز نخواند و یا نماز را سبک بشمارد، سایر کارهای خیر او هم رد می‌شود.»15

در حدیث دیگر آمده است که «الصلوه قربان کل تقی»16 نماز مایه تقرب هر انسان پرهیزکار است. نماز ارتباط میان عبد و معبود است نماز موجب تقرب به خداست و هیچ چیز دیگر جای نماز را نمی‌تواند بگیرد و بدیل آن شود.

هماهنگی بین عبادات و توجه به جامعه و امور اجتماعی

شهید مطهری در عین اهمیتی که به جنبه فردی عبادات دینی می‌دهند هرگز از منافع اجتماعی آنها غافل نیستند، البته شهید مطهری مانند کسانی نیست که دین و اعمال دینی را صرفاً فردی دانسته و از جانب اجتماعی آن صرفنظر کند بلکه از دیدگان ایشان دین به طور اعم و عبادت بطور اخص هم جنبه دنیوی دارد و هم جنبه اخروی. بر همین اساس است که هرجا سخن از تاثیر معنوی و فردی عبادت است بلافاصله جنبه‌های اجتماعی آن را در نظر گرفته و از فردی‌شدن دین و اعمال دینی جلوگیری می‌کند. از نظر استاد شهید تنها کسانی می‌توانند این دو جنبه را با هم جمع کنند که هم تقوای لازم را دارا باشند و هم از بصیرت کافی برخوردار باشند و در این صورت است که دینداری شخص، کامل می‌شود و عبادت او معنای واقعی پیدا می‌کند و الا همین که یکی از این دو معقول واقع شود دینداری ناقص می‌شود.

ایشان برای هر قسم مثالی آورده‌اند و به تبیین و توضیح آنها پرداخته‌اند که در ادامه بحث به آنها نیز اشاره خواهیم کرد.

زهد باید با مبارزه علیه باطل همراه باشد: شخصی زاهد در زمان حضرت علی علیه‌السلام زندگی می‌کرد و از جمله سربازان و یاران او به شمار می‌آمد و در زمان حاکمیت معاویه و یزید نیز زنده بود. او شاهد جنایت‌های یزید بود «یزیدی که بزرگ‌ترین جنایت‌ها را در تاریخ اسلام مرتکب می‌شود و تمام زحمات پیغمبر را به هدر می‌دهد، این آقا در گوشه عزلت گزیده و شب و روز دائماً مشغول نماز است و جز ذکر خدا کلمه دیگری به زبانش نمی‌آید یک جمله‌ای هم که به عنوان اظهار تاسف از شهادت امام حسین علیه‌السلام می‌گوید، بعد پشیمان می‌شود که این حرف دنیا شد، چرا به جای آن «سبحان‌الله» یا «الحمدلله» نگفتم؟!»17

اینگونه عبادت و زهدورزی نشانه آن است که این شخص از تقوای الهی برخوردار است ولی آن را با بصیرت نیامیخته است و نمی‌داند که پیامبر اسلام با آنکه از چنان عبادتی برخوردار بود و با آنکه «رحمه للعالمین» بود از حق‌ناشناسان و ستمکاران نمی‌گذشت و به انزوا روی نمی‌آورد بلکه عبادت را به میدان نبرد منتقل می‌ساخت. این آموزه‌ای قرآنی است که ستمکاران را به مبارزه می‌خواند در عین آنکه گوهر دین را عبادت خاشعانه و خاضعانه حضرت پروردگار می‌داند.

این چه عبادت و تقوایی است که درباره شهادت فرزند پیامبر صلی‌الله علیه و آله به یک تاسف قناعت می‌کند و تازه از آن هم پشیمان می‌شود که چرا به جای آن ذکر خدا را نگفته است؟ غافل از اینکه حضور در میدان حق و باطل و قرار گرفتن در صف حق خود بزرگ‌ترین ذکر الهی است. آیا عبادت و تقوی تن‌دادن به ستمگران و سکوت‌کردن در برابر آنهاست؟ واقعیت این است که این روش نه با سیره پیامیر صلی‌الله علیه و آله و سلم سازگاری دارد و نه با آیات الهی. مگر نه این است که خدای سبحان فرمود «تبت یدا ابی‌لهب و تب» مگر این بیزاری‌جستن از ستمکار نیست؟! لذا به تعبیر شهید مطهری اگر عبادت چنین شکلی بخود بگیرد از بی‌بصیرتی است.

در مقابل چنین نگرش به عبادات، نگرش دیگری وجود دارد که درست برعکس این است. وقتی ادیان را از نظر پرداختن به مسائل دینی،اجتماعی، سیاسی و‌... بررسی می‌کنند دین یهود را دین پرشریعت، مسیحیت را دین اخلاقی و دین اسلام را دین اجتماعی می‌دانند. از آنجا که در اسلام مسائل اجتماعی بیشتر مورد توجه قرار گرفته عده‌ای گمان کرده‌اند اسلام تنها به مسائل اجتماعی می‌پردازد و بقیه مسائل جزئی و فرعی می‌باشند. « این عده می‌گویند این حرف که الصلوه عمود الدین (نماز پایه دین است) با تعلیمات اسلامی جور درنمی‌آید، اسلام دینی است که بیش از هر چیزی به مسائل اجتماعی اهمیت می‌دهد، اسلام دین ان الله یامر بالعدل و الاحسان (نحل،90) و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط (حدید،25) و کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر (آل‌عمران،110) است، اسلام دین عمل و کار است.»18لذا باید گفت که عمود دین همین مسائل است نه نماز و عبادت؟! عبادت کار کسانی است که بیکارند اما کسانی که کار مهم‌تری دارند دیگر لزومی ندارد عبادت کنند؟!

اشکالی اساسی که در این دیدگاه وجود دارد این است که اولاً‌ نتوانسته‌اند جوانب فردی و جمعی دین و عبادات را هماهنگ و در یک جا جمع کنند. ثانیاً گمان برده‌اند که دین تنها برای ساختن دنیا آمده است و هیچ کاری به آخرت و افراد جامعه ندارد در حالی که این اندیشه با روح اسلام و متون اسلامی سازگاری ندارد. خداوند سبحان آیات متعددی از قرآن به اهمیت عبادت و نماز پرداخته و اساساً فلسفه آفرینش را عبادت می‌داند. اما از آن‌طرف از مسائل اجتماعی هم غافل نیست. مگر نه این است که جامعه از افراد تشکیل می‌شود. مگر می‌توان جامعه‌ای سالم داشت در حالی که افراد آن شرور و اهل فسادند؟ لذا باید عبادات را با اجتماعیات جمع کرد.

در مقابل این نگرش چنانکه قبلاً به طور اجمال متذکر شدیم یک‌عده اینچنین می‌اندیشند «و عده‌ای نیز از اسلام تنها عبادات را یاد گرفته‌اند و اسلام را در مفاتیح‌الجنان و زادالمعاد خلاصه کرده‌اند.»19 و اسلام را منحصر به یک جنبه می‌کنند در حالی که دین «مجموعه» است و هر یک از اجزای آن متوجه اموری از زندگی دنیوی و اخروی است. ولی در عین حال یک جزء می‌تواند از جوانب مختلف مد نظر قرار گیرد. مانند نماز که از یکسو جنبه فردی دارد اما در عین حال زمان واحد و به سوی مکان واحد خواندن خود پیامی و جنبه‌ای دیگر دارد. باید دانست که فربه‌تر کردن یک جنبه و غفلت‌‌کردن از بقیه ابعاد، لاغر‌کردن دین است.

« اینگونه اندیشیدن همان مصداق «نؤمن ببعض و نکفر ببعض (نساء،150) شدن» است و معنای دیگری ندارد.»20 و خداوند سبحان ما را از چنین نگرشی بازداشته است و ما را مکلف ساخته که به تمام ابعاد دین توجه کنیم.

اگر نظر قرآن را بخواهیم به دست آوریم متوجه می‌شویم که این کتاب الهی در خلوت و جلوت به پیامبر و مومنین تعلیم می‌دهد که این جوانب را از همدیگر جدا نکنید و همیشه به دنبال «اقیموالصلوه» ، «اتوالزکوه» آورده است و چنین همراهی در قرآن یک اصل مسلم است و مومن به مرحله کامل ایمان نمی‌رسد مگر اینکه یک دست در جماعت داشته باشد ودست دیگرش در فردیت خویش، یک دست در دستان خداوند و دستی دیگر بر سر مردم به نشانه لطف و محبت باشد، با یک پا در آسمان عبادت گام زند و با پای دیگر به خانه نیازمندان برود و این دو را هرگز از هم جدا نکند. ناگفته پیداست که اتوالزکوه (و یا تعابیر دیگری که این معنا را می‌رسانند) اگر اولین مصداقش زکات شرعی است اما به یک قرائت می‌توان گفت که سمبل تمام کارهای اجتماعی است و اقیموالصلوه نیز همین حالت را دارد به این معنا که مصداق اصلی‌اش نمازهای واجب می‌باشد. اقیمواالصلوه رابطه انسان با خدا و اتوالزکوه رابطه انسان با بندگان خدا را می‌رساند.

مسئله دیگری که در عبادات اسلامی باید مدنظر قرار گیرد این است که عبادات هر اندازه که ما در پیشگاه خداوند خاضع، خائف و فروتن می‌کند به همان اندازه باید ما را در برابر گردنکشان تاریخ و ستمگران هر عصر و مصری، ستبر، استوار، مقاوم و مبارز سازد. علاوه بر این عبادات از نظر استاد مطهری نباید کرامت انسان و عزت نفس ما را از بین ببرد و یا حتی کمرنگ سازد. استاد شهید به استناد به آیه «محمد رسول‌الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم (فتح،29) ایمان، تقوی، عبادت و زهد را در صورتی صحیح می‌داند که نه عزت و کرامت و نه ستم‌ستیزی را از مومنین باز نستاند. در عین حال به بندگی آدمیان تاکید می‌ورزند تا به مسلمانان بگویند که نباید درآمدن از چاه ذلت ما را در چاه نخوت و خودپسندی بیندازد بلکه باید در پیشگاه خدا بنده، در برابر مومنان خاضع و فروتن و در قبال ستمکاران چون کوهی استوار بود که حضرت باری فرمود: و اغلظ علیهم... (سوره توبه)؛ بر آنان (منافقان) سختگیر باش! مومنان نیز باید اخلاق قرآنی داشته باشند و شدت بر کفار و رحمت بر مومنان را از یاد نبرند.

استاد شهید در این زمینه می‌نویسد: «گردن را کج کردن (عزت و کرامت نفس را از دست دادن)، از گوشه لب آب ریختن (توجه نکردن به نظافت و شخصیت انسانی)، یقه‌باز بودن، یقه‌چرک بودن و کارهایی از این قبیل که عزت آدمی را از بین می‌برد «اعمال خلاف اسلام» هستند.»21 البته استاد شهید با توجه به وسعت و اندیشه‌ای که دارند از جانب مخالف نیز غافل نیستند و عبوس بودن و نجوشیدن با مسلمانان را نیز نمی‌پذیرند و به کسانی که حال سلام کردن به دیگران را ندارند و یا شاید خود را از آن بالاتر می‌بینند که با دیگر مومنین احوالپرسی کنند می‌گویند که تصور نکنند مسلمان واقعی هستند بلکه اینان نیز همچون کسانی که به عبادات بی‌توجه‌اند اسلام را خوب درک نکرده‌اند.

عبادت و دخالت در اجتماع و مبارزه را باید از علی علیه‌السلام آموخت: شهید مطهری برای آنکه مخاطبین و خوانندگان خود را با نمونه واقعی آشنا سازد این حکایت را نقل می‌کند، بعد از اینکه حضرت علی علیه‌السلام به شهادت رسید مردی به نام مزار با معاویه روبرو می‌شود. معاویه با شناخت به اینکه او از اصحاب علی علیه‌السلام است از او می‌خواهد یکی از مشاهدی که از علی علیه‌السلام دیده برای معاویه بازگو کند و او در جواب می‌گوید: «یک شبی علی را در محراب عبادتش دیدم: یتململ تململ السلیم و یبکی بکاء الحزین؛ یعنی علی علیه‌السلام مثل آدمی که مار او را زده باشد در محراب عبادت از خوف خدا به خود می‌پیچد و مثل آدم غرق در حزن و اندوه می‌گریست و اشک می‌ریخت و هی می‌گفت: آه، آه از آتش جهنم!»23 این یک بعد از ابعاد گونه‌گون علی علیه‌السلام است و آن سوی سکه را بنگرید: «علی در حالی که خلیفه بود روزها شلاقش را روی دوشش می‌انداخت و شخصاً در میان مردم گردش می‌کرد و به کارهای آنها رسیدگی می‌کرد. به تجار که می‌رسید فریاد می‌زد: «الفقه ثم المتجر؛ اول فقه یاد بگیرید بعد تجارت کنید.»24 آدمی در نگاه اول که علی را شلاق به دست می‌بیند گمان نمی‌کند او از احساس و عاطفه برخوردار باشد اما وقتی او را در حال عبادت می‌بینی گمان نمی‌بری که او اهل شمشیر و مبارزه باشد. تاریخ نشان می‌دهد که علی همانقدر که از عاطفه و احساس عشق الهی برخوردار بود از عدالت و سختگیری در مقابل خاطیان و دشمنان نیز بهره‌مند بوده است.

تذکر یک نکته بجاست و آن اینکه شاید کسی اشکال کند که ما نمی‌توانیم مثل علی علیه‌السلام بشویم. باید در جواب گفت که امیرالمومنین نیز به این حقیقت واقف بوده‌اند ولی یک مساله را نباید فراموش کرد و آن اینکه هرکس به هر اندازه می‌تواند باید از او پیروی کند.

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

مضافاً بر اینکه انجام عبادات دینی با رسیدگی‌کردن به مردم نیازمند مبارزه علیه ستمگران و ... منافات ندارد و هر کس به قدر وسع خودش می‌تواند به این دو بخش مهم دینی توجه داشته باشد.

معنای سبک‌شمردن حدیث معروفی از امام صادق علیه‌السلام است که فرمودند: «ان شفاعتنا لا تنال و مستخفاً بالصلوه. هرگز شفاعت ما بر مردمی که نماز را سبک بشمارند نخواهد رسید. سبک‌شمردن نماز چیست؟ استاد شهید بر این اعتقاد است که سبک‌شمردن منحصر به نماز هم نیست بلکه در بقیه اعمال نیز یک نحوه‌ای از سبک‌شمردن وجود دارد. به برخی از آنها از دیدگاه شهید مطهری اشاره می‌کنیم:

نماز: سبک‌شمردن نماز، نماز‌ نخواندن نیست بلکه بدین معناست که آدمی نماز را آنچنان که باید، نگذارد، حتی قناعت نکردن برای انجام واجبات و اعراض از مستحبات مصداقی از سبک شمردن نماز است. اول وقت نخواندن نماز، به کمترین اذکار قناعت‌کردن، با عجله نماز‌خواندن، رعایت‌نکردن مقدمات، مقارنات و واجبات نماز و اذکار و تعقیبات بعد از نماز را نگفتن از مصادیق سبک شمردن نماز است. حق نماز وقتی ادا می‌شود که نمازگزار با خیال راحت و در وقت و فرصت مناسب و حتی المقدور اول وقت این فریضه الهی را با رعایت واجبات و در حد توان مستحبات انجام دهد بطوری که هیچ عجله‌ای برای زودتر تمام شدن آن نداشته باشد. البته استاد شهید چنین نمازی را برای متوسطین جامعه پیشنهاد می‌کنند و الا برای اهل دل نماز پیامبر بزرگوار اسلام صلی‌الله علیه و آله و علی علیه‌السلام الگوی مناسبی است.

روزه: اگر کسی صبح تا شب بیدار بماند تا تمام روز یا بیشتر ساعات آن را درخواب باشد تا از تشنگی و گرسنگی رنج نبرد از مصادیق بارز سبک شمردن روزه می‌دانند واقعیت این است که با اینگونه کارها فلسفه اصلی روزه عملی نمی‌شود اگر چه ممکن است چنین روزه‌ای به لحاظ فقهی هیچ اشکالی نداشته باشد و خداوند هم آن را قبول کند اما چنین شخصی به هدف اصلی روزه که تحصیل تقوی نائل نخواهد شد.

حج: اگر شخصی به استطاعت مالی رسید ولی تشرف به خانه خدا را به تاخیر انداخت، همچنین خمس و زکات و سایر اعمال نیز چنین هستند.

رابطه عبادات و سایر امور زندگی

گفتیم شهید مطهری نظریه «اجتماع جوانب فردی و جمعی» اعمال دینی را ارائه می‌کند و با این ترتیب از یک سو جلوی افراط و تفریط را می‌گیرند و از سویی محتوای اصلی و ایمانی اعمال دینی را حفظ می‌کنند. در این رابطه ضمن تاکید بر جنبه عبادی اعمال از ربط دادن آنها به امور دیگران زندگی نیز غافل نیستند و مقدسین از اعمال دین تنها جنبه عبادی را مدنظر نداشته بلکه باید به نسبت آنها با امور دیگر نیز توجه کافی داشت. «مثلاً نماز جنبه اخروی خالصش این است که انسان به یاد خدا باشد، خوف خدا را داشته باشد. برای حضور قلب و توجه به خدا که این همه آداب از قبیل وضو گرفتن، شستشو کردن و... ضرورتی ندارد. شستشو برای نزد خدا رفتن چه تاثیری دارد؟ از نظر خدا هیچ تاثیری ندارد اما از سوی دیگر بر مومنین نظافت را تکلیف می‌کند.»25 در محل غصبی نماز نخواندن هم تاثیری در حضور در پیشگاه حق ندارد اما خداوند می‌خواهد به مومنین رعایت حقوق دیگران را تعلیم دهد یعنی می‌خواهد بگوید که از نظر اسلام پرستشی که در آن حقوق دیگران رعایت نمی‌شود مورد پذیرش نیست و یا مثلاً رو به قبله ایستادن رابطه عبادت با مساله اجتماعی وحدت را در اذهان تداعی می‌کند و الا خدا که جایگاه خاصی ندارد «فاینما تولو فثم وجه‌الله» (بقره،115) به هر سو رو کنید خدا همان جاست.

فلسفه نماز

وقتی «الله اکبر» نماز گفته می‌شود اگر با تامل و از صمیم قلب چنین ذکری گفته شود به آدمی یک آزادی معنوی می‌بخشد که دیگر برده و بنده هیچ کسی نخواهد بود و حکومتی جز حکومت الله را نخواهد پذیرفت چه لازمه بندگی خدا آزادی از غیرخداست:

نشوی بنده تا نگردی حر
نتوان کرد ظرف پر را پر

«اذکار دیگر نماز هر کدام رمزی دارد، شخصی از علی علیه‌السلام پرسید چرا ما دوبار سجده می‌کنیم؟ امیرالمومنین این آیه را خواند: منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری (طه،55) اول که سر بر سجده می‌گذاری و بر می‌داری یعنی همه ما از خاک آفریده شده‌ایم دو مرتبه سرت را به خاک بگذار یادت بیاید که می‌میری و به خاک باز می‌گردی و سایر اذکار و اعمال دینی نیز رمزی دارند.»26 البته این اعمال از آن جهت که شرعی هستند و دستور خداوند است بر ما آدمیان واجب شده است چه فلسفه واقعی و اصلی آنها را بدانیم و یا ندانیم بهرحال ما مکلف به انجام این اعمال هستیم و جستجوی فلسفه اعمال دینی هم حرام نیست منتها باید از برخورد انحصاری و جزم گرایی دوری جست و هیچوقت ادعا نکرد که تنها فلسفه فلان این است که به دست آمده بلکه باید احتمالات دیگر را نیز جایز شمرد، چه فلسفه اصلی اعمال دینی را خداوند می‌داند و بس.


دوشنبه 89 شهریور 1 , ساعت 7:30 عصر

                  حج از  دیدگاه امام علی                                                                         امام علی (ع ) ضرورت توجه به ارزش حج را در نهج البلاغه مورد تاکید قرار می دهند و حج را دلیل اصلی وجود زندگی انسانها می دانند و در همین راستا می فرمایند : خدا را! خدا را! درباره ی خانه ی خدا , تا هستید آن را خالی مگذارید , زیرا اگر کعبه خلوت شود , مهلت داده نمی شوید . 1
حضرت علی علیه السلام در رابطه با فلسفه و ره آورد حج کلام زیبایی دارندو حج را مظهر تواضع انسان در مقابل خداوند می دانند و می فرمایند : خدا , حج خانه ی محترم خود را بر شما واجب کرد , همان خانه ای که آن را قبله گاه انسان ها قرار داده اند که چونان تشنگان به سوی آن روزی می آورند و همانند کبوتران به آن پناه می برند. خدای سبحان کعبه را مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خویش و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرار داد و در میان انسانها , شنوندگانی را برگزید که دعوت او را برای حج , اجابت کنند و سخن او را تصدیق نمایند و پای بر جایگاه پیامبران الهی نهند , همانند فرشته گانی که برگرد عرش الهی طواف می کنند و سودهای فراوان در این عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوی وعده گاه آمرزش الهی بشتابند. خدای سبحان , کعبه را برای اسلام , نشانه ی گویا و برای پناهندگان , خانه ی امن و امان قرار داد. ادای حق آن را واجب کرد و حج بیت الله را واجب شمرد و بر همه ی شما انسان ها مقرر دشات که به زیارت آن برودی » . 2

آنحضرت از قول باریتعالی می فرماید : « و (خداوند) فرمود آن کس که توان رفتن به خانه ی خدا را دارد , حج بر او واجب است و آن کس که انکار کند , خداوند از همه ی جهانیان بی نیاز است » . 3
همچنین آن حضرت در رابطه با فلسفه حج می فرمایند : « آیا مشاهده نمی کنید که همانا خداوند سبحان , انسانهای پشین از آدم (ع ) تا آیندگان این جهان را با سنگهایی در مکه آزمایش کرد که نه زیان می رسانند و نه نفعی دارند , نه می بینید و نه می شنوید این سنگها را خانه ی محترم خود قرارداده و آن را عامل پایداری مردم گردانید. سپس کعبه را در سنگلاخ ترین مکانها , بی گیاه ترین زمینها و کمترین دره ها , در میان کوه های خشن , سنگ ریزه های فراوان و چشمه های کم آب , و آبادی های از هم دور قرار داد , که نه شتر , اسب و گاو و گوسفند , هیچ کدام در آن سرزمین رفاه ندارند. سپس آدم (ع ) و فرزندانش را فرمان داد که به سوی کعبه باز گردند. تا مردم با عشق قلبها , به سرعت از میان فلات و دشتهای دور , و از درون شهرها , روستاها , دره های عمیق , و جزایر از هم پراکنده ی دریاها به مکه روی می آورند , شانه های خودر ا بجنبانند , گرداگرد کعبه لااله الاالله بر زبان جاری می سازند و اطراف خانه طواف کنند , و با موهای آشفته , بدنهای پرگردوغبار در حرکت باشند لباسهای خود را که نشانه ی شخصیت هر فرد است درآورند , و با اصلاح کردن موهای سر , قیافه ی خود را تغییر دهند , که آزمونی بزرگ و امتحانی سخت و آزمایشی آشکار است برای پاکسازی و خالص شدن , که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند خانه ی محترمش و مکانهای انجام مراسم حج را در میان باغها و نهرها , و سرزمینهای سبز و هموار , و پردرخت و میوه , مناطقی آباد و دارای خانه ها و کاخهای بسیار , و آبادی های به هم پیوسته , در میان گندمزارها , و باغهای خرم و پرگل و گیاه , دارای منازلی زیبا و پرآب , در وسط باغستانی شادی آفرین , و جاده های آباد قرار می داد , به همان اندازه که آزمایشی ساده بود , پاداش نیز سبک تر می شد , اگر پایه های و بنیان کعبه , و سنگهایی که در ساختمان آن به کار رفته از زمرد سبز , و یا یاقوت سرخ , ودارای نور و روشنایی بود , دل ها دیرتر به شک و تردید می افتادند , و تلاش شیطان بر قلبها کمتر اثر می گذاشت , و وسوسه های پنهانی او در مردم کارگر نبود. در صورتی که خداوند بندگان خود را با انواع سختی ها می آزماید , و با مشکلات زیاد به عبادت می خواند , و به اقسام گرفتاریها مبتلا می سازد تا کبر و خودپسندی را از دلهایشان خارج کند , و به جای آن فروتنی آورد و درهای فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید و مسائل عفو و بخشش را به آسانی در اختیارشان گذارد. »

رسیدگی به امور حاجیان در مراسم حج
امام اول شیعیان جهان ازجمله مسایل مهم مسئولان امور حج را رسیدگی به امور حاجیان در مراسم حج برمی شمارند به نحوی که در یکی از نامه های خود به یکی از مسئولان می نویسند : « برای مردم , حج را به پای دار , و روزهای خدا را به یادشان آور. در بامداد و شامگاه در یک مجلس عمومی با مردم بنشین , آنان که پرسش های دینی دارند با فتواها آشایشان بگردان , تا آگاه را آموزش و بده و با دانشمندان به گفت وگو بپرداز. جز زبانت چیز دیگری پیام رسالت با مردم , و جز چهره ات در بانی وجود نداشته باشد و هیچ نیازمندی را از دیدار خود محروم مگردان . زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود , گرچه در پایان حاجت او بر آورده شود , دیگر تو را نستاید , در مصرف اموال عمومی که دردست تو جمع شده است , اندیشه کن و آن را به عیال مندان و گرسنگان پیرامونت ببخش , و به مستمندان و نیازمندانی که سخت به کمک مالی تو احتیاج دارند برسان , و مازاد را نزد ما بفرست تا در میان مردم نیازمندی که در این سامان هستند تقسیم گردد .4
آن حضرت در نامه ای از نامه های خود در تاکید بر رفع نیازهای حجاج می نویسد : « به مردم که مکه فرمان ده تا از هیچ زائری در ایام حج اجرت مسکن نگیرند , که خدای سبحان فرمود : عاکف و بادی در مکه یکسانند (عاکف یعنی اهل مکه و بادی یعنی زائرانی که از دیگر شهرها به حج می آیند) . خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفیق عنایت فرماید :5


چهارشنبه 89 مرداد 27 , ساعت 7:58 عصر

در مدح ولیعصر (عج)

دوستـــــان، آمد بهـــــــــار عیش و فصل کامرانى            مـــــژده آورده گـــــــل و خواهد ز بلبل مژدگانى

بــــــــاد در گلشن فزون از حد، نموده مُشک بیزى           ابـــــــر در بستــان، برون از حد نموده دُر فشانى

بــــــــــــرقْ رخشان در فضا چون نیزه سالارِ توران           رعــــــدْ نــــــالان چون شه ایران ز تیر سیستانى

از وصــــــــــــــــــول قطره باران به روى آب صافى           جلـــــــــوه‏گــــــر گشته طبقها پر ز دُرهاى یمانى

دشت و صحرا گشته یکسر فرش، از دیباى اخضر            مـــــــــر درختان راست در بر، جامه هاى پرنیانى

گـــــــــــــوییا گیتى، چراغان است از گلهاى الوان            سـوسن و نسرین و یاس و یاسمین و استکانى

هم، منــــــــــــزّه طَرْف گلشن از شمیم اُقحوانى            هــــــم، معطّــــر ساحت بستان ز عطر ضیمرانى

ارغــــــــــوان و رُزّ و گل، صحن چمن را کرده قصرى          فــــرش او سبز و فضـایش زرد و سقفش ارغوانى

وآن شقــــــــــایق، عاشق است و التفات یار دیده           روى از ایــــــن‏رو، نیم دارد سرخ و نیمى زعفرانى

لادن و میمون و شـــاه اِسْپَرغم و خیرى و شب بو           برده‏اند از طـــــــز خوش، گوى سبق از نقش مانى

ژالـــــــــــــــــــه بر لالـــه چو خال دلبران در دلربایى          نرگس و سنبل چو چشم و زلفشان در دلستانى

وآن بنفشـــــــــه بین، پریشان کرده آن زلف معطّر            کـــــــــــــــرده دلها را پریشان همچو زلفین فلانى

زیـــــــن سبب بنگر سر خجلت به زیر افکنده، گوید           من کجــــــا و طُـــــــــرّه مشکین و پُرچین فلانى؟

عشق بلبل کـــــــــــرده گل را در حریم باغ، بیتاب             آشکــــــارا گوید از "شهناز" و "شور" و "مهربانى"

قمـــــــــــریک "ماهور" خواند، هدهد "آواز عراقى"            کبکْ صــــــــوت "دشتى" و تیهو "بیات اصفهانى"

کــــــــى چنین خرّم بهاران دیده چشم اهل ایران؟             کــــــرده نــــــــــــوروز کهن از نو خیال نوجوانى

یـــــــــــــا خداوند این بساط عیش را کرده فراهم              تـــــــا به صــــد عزّت نماید از ولى‏اش میهمانى

حضــــــــــــــــرت صاحب زمان، مشکوة انوار الهى             مــــــــــــــالک کوْن و مکان،  مرآت ذات لامکانى

مظهــــــــــــــر قدرت، ولىّ عصر، سلطان دو عالم              قــــــــــائم آل محمّـــــــد،مهدى آخــــــــر زمانى

با بقـــــــــــــــاء ذات مسعودش، همه موجود باقى            بــــــــى لحاظ اقدسش، یکدم همه مخلوق فانى

خوشه چین خرمن فیضش، همه عرشى و فرشى            ریـــزه خوار خوان احسانش، همه انسى و جانى

از طفیـــــــل هستى‏اش، هستىّ موجودات عالم              جـــــــوهـــــرى و عقلى و نامى و حیوانىّ و کانى

شاهـــــــدى کو از ازل،  از عاشقان بر بست رُخ را              بر ســــــــر مهـــــر آمـد و گردید مشهود و عیانى

از ضیــــــــائش ذرّه‏اى برخاست، شد مهر سپهرى              از عطــــــــایش بـــــــــــدره‏اى گردید بدر آسمانى

بهـــــــــــــــــــر تقبیل قدومش، انبیا گشتند حاضر                بهــــــــر تعظیمش، کمر خم کرد چرخ کهکشانى

گــــــــــــــو بیا بشنو به گوش دل، نداى "اُنظُرونى"               اى که گشتى بى‏خود از خوف خطاب "لَنْ ترانى"

عیـــــــــــــد "خُم" با حشمت و فرّ سلیمانى بیامد                کـــــــه نهـــــادم بر سر از میلاد شه، تاج کیانى

جمعه مــــــــى گوید  من آن یارم که دائم در کنارم             نیمــــــه شعبـــــــــــان مرا داد عزّت و جاه گرانى

قـــــــــــــــــرنها باید که تا آید چنین عیدى به عالم               عیــــــــــد امسال از شرف، زد سکه صاحبقرانى

عقل گوید باش خامش، چنـــــد گویى مدح شاهى ؟             کـــــــه سروده مدحتش حق،  با زبان بى زبانى

اى کـــــــه بـــى نور جمالت، نیست عالم را فروغى              تا بــــــــه کـــى در ظلِّ امر غیبت کبرى ، نهانى؟

پــــــــــــــرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا                اى کـــــــــه قلب عالـــــــم امکانى و جانِ جهانى

تا به کــــــــى این کافران،  نوشند خون اهل ایمان؟             چنـــــد این گرگان، کنند این گوسفندان را شبانى؟

تا به کــــــــى این ناکسان،  باشند بر ما حکمرانان؟             تا کى این دزدان، کنند این بى کسان را پاسبانى؟

تا به کـــــــــــــــى بر ما روا باشد جفاى انگلیسى؟              آنکه در ظلم و ستم، فرد است و او را نیست ثانى

آنکـــــــه از حرصش،  نصیب عالمى شد تنگدستى              آنکـــــه بــــــر آیات حق رفت از خطایش، آنچه دانى

خـــــــوار کن شاها تو او را در جهان تا صبح محشر               آنکـــــه مــــــــى زد در بسیط ارض، کوس کامرانى

تا بـــــدانند از خداوند جهان، این دادخـــــــواهـــى                 تـــــــا ببینند از شه اسلامیان، این حکمــــــــرانى

حــــــــــوزه علمیّه قم را عَلَــــــــــــم فرما به عالم                  تـــــــــــــــــا کند فُلک نجات مسلمین را، بادبانى

بس کـــــــرم کن عمر و عزّت بر "کریمى" کز کرامت              کــــــــرده بر ایشان چو ابر رحمت حق، دُر فشانى

نیکخــــــــــــــــــــواهش را عطا فرما، بقاى جاودانى               بهـــــــــر بدخواهش رسان هر دم، بلاى آسمانى

تا ز فـــــــرط گل،  شود شاها زمین چون طرف گلشن             تــــــا ز فیض فرودین، گردد جهانى چون جنانى

بگـــــــــــذرد بر دوستانت هــــــــــر خزانى چون بهارى              رو کنـــــــــد بر دشمنانت هر بهارى چون خزانى


چهارشنبه 89 مرداد 27 , ساعت 7:38 عصر
امام خمینی (ره) از ولادت تا رحلت

در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها, روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض) که پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمـیـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالـیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئـیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمـیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید
بدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتـیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حق‌جـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید .

هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی

اندکـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبد الکریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى, مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینى نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى کرد. که مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه مباحث کـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزد مرحوم آقا مـیـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تکمیل دروس سطح نزد مرحـوم آیه الـله سید محمد تقـى خـوانسارى, و بیشتر نزد مرحـوم آیه الـله سـیـد عـلى یثربى کاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزه قـم آیـه الـله العظمى حاج شیخ عبدالکریـم حایرى یزدى ـ رضـوان الـلـه علیهـم نام برد .
پـس از رحلت آیه الله العظمـى حـایـرى یزدى تلاش امـام خمینـى به همراه جمعى دیگر از مجتهدیـن حـوزه علمیه قـم به نـتیجـه رسـیـد و آیه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعـیـم حـوزه عـلمـیـه عازم قـــم گـردیـد. در این زمان, امام خمینـى به عـنـوان یـکـى از مـدرسیـن و مجتهدیـن صـاحب راى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فیضیه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـدیه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجد سلماسى و ... همت گماشت و در حـوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجـد شیخ اعظـم انصــــارى (ره) معارف اهل بـیت و فـقـه را در عالیترین سطـوح تدریـس نمود و در نجف بـود که بـراى نخـستـیـن بار .مبانـى نظرى حکـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولایت فـقیه بازگـو نمود.

امام خمینی (ره) در سنگر مبارزه و قیام

روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربـیت و محیط خانـوادگى و شرایط سـیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـیـر تکاملى آن به مـوازات تکـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یکـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشکـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است و در ســـال 41و1340 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قـیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش کنـد و بـدیـن تـرتـیـب قـیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمـیـنى و اسلامـى بـودن انگـیـزه ها و شعارها و هدفهـاى قیام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران که بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى گردید امام خمـیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـن المـلل اول را در حالیکه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى کند : مـن هـر دو جـنـگ بـیـن المللـى را یادم هست ... مـن کـوچـک بـودم لکـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مرکزى که ما داشـتـیـم در خـمـیـن, مـن آنجا آنهـا را مى دیـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـدیـم در جـنـگ بیـن المـلـل اول. حضـرت امام در جایى دیگر با یاد آورى اسامى بـرخى از خوانیـن واشـرار سـتمگر که در پناه حکـومت مـرکـزى بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـودیـم, مـورد هـجـوم رجـبعلـیـهـا بــودیـم و خـودمان تفنگ داشتیـم و مـن در عیـن حالى که تـقـریـبا شـایـد اوایـل بلوغم بود, بـچـه بودم, دور ایـن سنگـرهایى که بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اینها مى خـواسـتند هجـوم کـنند و غـارت کـنند, آنجا مى رفـتـیــم سنگرها را سرکشـى مى کردیـم. کـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى که بنابر گـواهـى اسـناد و مدارک تاریخـى و غـیر قابـل خـدشـه بـوسیله انگلیـسها حـمایت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد کـه بـه سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حـدودى حکـومت مـلوک الطـوایـفـى خـوانیـن و اشـرار پـارکنـده را محدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان دیکتاتـورى پدید آورد که در سایـه آن هـزار فامـیـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ایـران حاکـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهایى عهـده دار نقـش سابق خوانین و اشرار گردید .
در چنین شرایطـى روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنی‌هاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.
زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـیـه قـم را آیات عـظـام :
سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید. آیه الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته اى بـود کـه مـى تـوانست جانشین مناسبـى براى مـرحوم حایرى و حفـظ کیان حـوزه بـاشـد. ایـن پیشنهاد از سـوى شاگردان آیـه الـلـه حایرى و از جمله امام خـمـیـنـى به سرعت تعقیب شـد. شخص امام در دعـوت از آیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذیرش مسئولیت خطـیر زعامت حـوزه مجدانه تلاش کرد.
امام خمینـى که با دقـت شـرایط سیاسـى جامعه و وضعـیـت حـوزه ها را زیر نظر داشت و اطـلاعات خـویش را از طریق مطالـعه مـستمر کتب تاریخ معاصـر و مجلات و روزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درک محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـه مـدرس تکـمیل مى کرد دریافـته بـود که تـنها نقـطـه امـیـد بـه رهـایـى و نجات از شـرایط ذلت بارى که پـس از شکست مشروطیت و بخصـوص پـس از روى کار آوردن رضا خان پدید آمده است, بیدارى حوزه هاى عـلمـیـه و پیش از آن تضـمیـن حیات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانیت مـى بـاشـد.
امام خمینى در تعقیب هدفهاى ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علمیه را با هـمـکارى آیـه الـلـه مـرتضـى حایـرى تهـیـه کرد و بـه آیـه الـلـه بـروجردى پـیشـنهاد داد. ایـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمیر حـوزه مـورد اسـتقبال و حمایت قرار گرفت .
اما رژیـم در محاسباتـش اشـتـبـاه کرده بـود. لایحه انجـمـنـهاى ایالتى و ولایتى کـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن, سوگـند به قرآن کریـم و مرد بـودن انـتخاب کـنـنـدگان و کاندیـداها تغییر مـى یافت در 16 مهـر 1341 به تصـویب کـابـیـنـه امیـر اسـد الـلـه علـم رسیـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگـه داشـتـن هـدفـهاى دیگر بـود.
حذف و تغییر دو شـرط نخـست دقـیـقا بـه منظور قانـونـى کـردن حضـور عناصر بهایـى در مصـادر کـشـور انتخاب شـده بـود. چـنانکه قـبـلا نـیـز اشاره شد پـشتـیـبـانى شـاه از رژیـم صهـیـونیـستـى در تـوسعه مناسبات ایران و اسرائـیل شرط حمایـتهاى آمـریـکـا از شـاه بـود. نـفـوذ پـیـروان مـسـلک استعـمـارى بهـائـیت در قـواى سه گانه ایران ایـن شرط را تحقق مـى بخشید. امام خمـیـنـى به هـمراه عـلماى بزرگ قـم و تهـران به محض انتشار خبر تصویب لایحه مـزبور پـس از تبادل نـظـر دسـت به اعـتـراضات همه جانبه زدند .
نقـش حضرت امام در روشـن ساختـن اهداف واقعى رژیـم شـاه و گوشـزد کـردن رسالت خطیر علما و حـوزه هاى علمـیـه در ایـن شـرایـط بـسیـار مـوثـر وکارساز بـود. تلگرافـهـا و نامـه هـای سرگـشـاده اعـتـراض آمـیز علما به شاه و اسـد الـلـه علـم مـوجى از حـمایـت را در اقـشار مخـتلف مردم برانگیخت. لحـن تلگرافـهـاى امام خمـیـنـى به شاه و نخست وزیر تند و هشـدار دهنده بود. در یکـى از ایـن تلگرافها آمده بـود :
اینجانب مجددا به شما نصیحت مى کنـم که بـه اطاعت خـداوند مـتعـال و قانـون اساسـى گردن نهید واز عواقب وخـیـمـه تخلف از قـرآن و احـکام علماى ملت و زعماى مسلمیـن و تخـلف از قانـون اساسی بـترسید وعـمـدا و بـدون مـوجب مـمـلکت را به خطـر نـیـنـدازید و الا علماى اسلام درباره شمـا از اظهار عقیـده خـوددارى نخـواهنـد کـرد .
بدیـن ترتـیـب ماجراى انجـمنهاى ایـالـتى و ولایـتـى تجربـه اى پیروز و گرانقدر براى ملت ایران بـویژه از آن جهـت بـود کـه طى آن ویـژگـیـهـاى شخصیتـى را شناخـتـنـد که از هر جهـت براى رهـبـرى امت اسلام شایسته بـود. باو جـود شکست شـاه در ماجـراى انجـمـنها, فـشـار آمریکـا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامـه یافت. شـاه در دیـماه 1341 اصـول ششگانه اصلاحات خویـش را بر شمرد و خـواستار رفـراندوم شد . امام خمینى بار دیگـر مراجع و عـلمـاى قـم را بـه نـشـست و چاره جویى دوباره فراخواند .
با پیشنهاد امام خمینى عـیـد باسـتانـى نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقدامات رژیم تحریـم شد. در اعلامـیه حضـرت امام از انـقـلاب سـفـیـد شاه بـه انقـلاب سـیـاه تعـبـیـر و هـمـسـویـى شـاه بـا اهـداف آمریکا و اسرائیل افـشا شده بود . از سـوى دیگـر, شـاه در مـورد آمادگى جامـعـه ایـران بـراى انجام اصلاحات آمـریکا به مـقامات واشـنگـتـن اطـمـیـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفـیـد نهاده بـود. مخالـفت عـلما براى وى بسیار گران مى‌آمد .
امام خمـیـنى در اجـتماع مردم, بى پروا از شخـص شـاه به عنـوان عـامل اصلـى جنایات و هـم پـیـمان بـا اسـرائـیـل یاد مـى کـرد و مـردم را بـه قـیام فرا مـى خـوانـد. او در سـخـنـرانى خـود در روز دوازده فـروردیـن 1342 شدیـدا از سـکـوت عـلماى قـم و نجف و دیگر بلاد اسلامى در مقابل جنایات تازه رژیـم انـتـقـاد کرد و فـرمـود : امـروز سکـوت هـمـراهى بـا دستگـاه جبـار است حضـرت امـام روز بعد ( 13 فروردیـن 42 ) اعلامـیـه معروف خـود را تحت عنـوان شاه دوستى یعنى غارتگرى منـتـشر ساخت .
راز تأثیر شگـفت پـیـام امام و کـلام امـام در روان مخاطـبـیـنـش که تا مرز جانـبازى پیـش مـى رفت را بایـد در هـمـیـن اصـالت انـدیشه, صلابت راى و صـداقت بـى شـائبه اش بـا مـردم جستجـو کـرد .
سال 1342 با تحریـم مراسـم عـیـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـومیـن فیضیه خـونرنگ شد. شـاه بر انجام اصـلاحات مـورد نظـر آمـریکـا اصـرار مـى ورزیـد و امام خـمـیـنى بر آگاه کردن مردم و قـیـام آنـان در بـرابـر دخـالتهاى آمـریکـا و خیـانـتهاى شاه پـافـشـارى داشـت. در چهـارده فروردیـن 1342 آیـه الله العظمـى حکیـم از نجف طـى تلگـرافـهـایى بـه علما و مراجع ایران خـواستار آن شد کـه همگـى به طـور دسـتـه جمـعى به نجف هجرت کنند. این پیشنهاد براى حفـظ جان عـلما و کیان حـوزه ها مطرح شده بود .
حضرت امام بـدون اعـتـنا بـه ایـن تهـدیـدها, پاسخ تلگـراف آیـه الـلـه العـظـمى حکیـم را ارسال نمـوده و در آن تاکیـد کرده بـود کـه هـجـرت دسـتـه جمـعى علما و خالـى کـردن حـوزه علمیه قـم به مصلحت نیست .
امام خمیـنـى در پیامـى( بـه تایخ 12 / 2 / 1342 ) به مناسـبـت چهـلـم فاجعـه فـیـضـیـه بـر همـراهـى عـلما و مـلت ایران در رویارویـى سـران ممـالک اسلامـى و دول عربـى بـا اسـرائیل غاصب تـاکید ورزید وپیمانهاى شـاه و اسـرائیل را محکـوم کرد .

قیام 15 خرداد

ماه محرم 1342 که مـصادف با خرداد بـود فـرا رسـید. امام خمینى از ایـن فـرصت نهـایت اسـتفاده را در تحـریک مردم بـه قیام عـلیـه رژیـم مستبد شاه به عمل آورد.
امام خمینى در عـصـر عاشـوراى 13 خرداد سال 1342شمسى در مـدرسه فیضـیـه نطق تاریخـى خـویـش را که آغازى بر قیام 15 خرداد بود ایراد کرد.
در همیـن سخنرانى بـود که امام خمـیـنى بـا صداى بلند خطاب به شاه فرمـود : آقا مـن به شما نصیحت مـى کنـم، اى آقاى شـاه ! اى جنـاب شاه! مـن به تو نصیحت مى کـنم دسـت بـردار از این کارها، آقا اغـفـال مى کنند تو را. مـن مـیل ندارم کـه یـک روز اگر بـخـواهـند تـو بـروى، همه شکر کـنند... اگر دیکـته مى دهند دسـتت و مى گـویند بخـوان، در اطـرافـش فکـر کـن.... نصـیحت مرا بـشـنـو... ربط ما بـیـن شـاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت مـى گـوید از اسرائـیـل حرف نزنـیـد... مگر شاه اسـرائـیلـى است ؟ شاه فـرمان خامـوش کـردن قـیـام را صادر کـرد. نخست جمع زیادى از یاران امام خمینـى در شـامگاه 14 خرداد دستگیـر و ساعت سه نیمه شب ( سحـرگاه پانزده خـرداد 42 ) صـدها کماندوى اعـزامـى از مرکز، منزل حضرت امـام را محاصره کردند و ایشان را در حالیکه مشغول نماز شب بـود دستگیـر و سـراسـیـمـه بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران زنـدانـى کـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد. صـبحگاه پـانـزده خـرداد خبـر دستگیرى رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شیـراز ودیگـر شهرها رسیـد و وضعیتـى مشـابه قـم پـدید آورد.
نزدیکترین ندیم همیشگى شاه، تیمـسار حسیـن فردوست در خاطراتش از بکارگیرى تجربیات و همکارى زبـده ترین ماموریـن سـیاسى و امـنیـتى آمریکا براى سرکـوب قـیام و هـمچنیـن از سراسـیمگـى شاه و دربـار وامراى ارتـش وساواک در ایـن ساعـات پرده بـرداشـتـه و تـوضـیح داده است که چگـونه شـاه و ژنـرالهـایـش دیـوانه وار فرمان سرکـوب صادر مى کردند.
امام خمینـى، پـس از 19 روز حبـس در زنـدان قـصـر بـه زنـدانـى در پـادگـان نظامـى عشـرت آبـاد منتقل شـد.
با دستگیرى رهبـر نهـضـت و کـشتار وحشیانه مـردم در روز 15 خـرداد 42، قیام ظاهرا سرکوب شد. امـام خمـینى در حبـس از پاسخ گفتـن بـه سئوالات بازجـویان، با شهـامت و اعلام ایـنکه هـیـئـت حاکمه در ایـران و قـوه قضائیه آنرا غـیر قـانـونـى وفـاقـد صلاحـیت مـى داند، اجتـناب ورزیـد. در شامگاه 18 فـروردیـن سال 1343 بـدون اطلاع قـبـلى، امام خمینى آزاد و به قـم منتقل مـى شـود. بـه محض اطلاع مردم، شـادمـانى سراسر شهر را فرا مـى گیرد وجشنهاى باشکـوهى در مـدرسه فـیـضـیـه و شهـر بـه مـدت چـنـد روز بـر پا مـى شـود. اولیـن سالگـرد قـیام 15خـرداد در سال 1343 با صـدور بیانیه مـشتـرک امام خمـیـنـى و دیگر مراجع تقلید و بیانیه هاى جداگانه حـوزه هاى علمـیه گرامـى داشـتـه شـد و به عنـوان روز عزاى عمـومـى معرفـى شـد.
امـام خمـینـى در 4 آبـان 1343 بـیانـیـه اى انقلابـى صادر کرد و درآن نـوشـت : دنـیا بـدانـد که هر گرفـتارى اى کـه ملـت ایـران و مـلـل مسلمـیـن دارنـد از اجـانب اسـت، از آمـریکاست، ملـل اسلام از اجـانب عمـومـا و از آمـریکـا خصـوصـا متنفــر است... آمـریکـاست که از اسـرائیل و هـواداران آن پشتیبـانـى مـى کنـد. آمریکاست که به اسرائیل قـدرت مـى دهـد که اعراب مسلـم را آواره کند. افشاگرى امام علیه تصـویب لایحه کاپیتـولاسیون، ایران را در آبان سـال 43 در آستـانه قیـامـى دوبـاره قرار داد.
سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره کماندوهاى مـسلح اعـزامى از تـهـران، مـنزل امام خمـیـنى در قـم را محاصره کـردنـد. شگـفـت آنـکه وقـت باز داشت، هـمـاننـد سال قـبـل مصادف با نیایـش شبـانه امام خمینـى بـود.حضرت امام بازداشت و بـه هـمراه نیروهاى امـنـیـتى مـستقیما بـه فرودگاه مهرآباد تهران اعـزام و بـا یک فـرونـد هـواپـیـماى نظامى کـه از قبل آماده شـده بـود، تحت الحـفـظ مامـوریـن امـنیـتى و نظامى بـه آنکارا پـرواز کـرد. عـصـر آنـروز سـاواک خـبـر تـبـعـیـد امـام را بـه اتهام اقـدام علیه امنیت کشـور ! در روزنـامه ها مـنتـشـر سـاخت.
علی رغم فضاى خفقان موجى از اعتراضها بـه صـورت تـظـاهـرات در بـازار تهران، تعطیلى طولانى مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامـه ها به سازمانهاى بیـن المللـى و مـراجع تقلیـد جلـوه گـر شد.
اقامت امام در ترکیه یازده ماه به درازا کشید در این مدت رژیم شاه با شدت عمل بـى سابقه اى بقایاى مقاومت را در ایران در هـم شکـست و در غیاب امام خمینى به سرعت دست به اصلاحات آمریکا پـسند زد. اقـامت اجبارىدر تـرکیـه فـرصتـى مغـتـنـم بـراى امـام بـود تا تـدویـن کتـاب بزرگ تحـریـر الـوسیله را آغاز کند.

تبعید امام خمینی (ره) از ترکیه به عراق

روز 13 مهرماه 1343 حضرت امام به هـمـراه فرزنـدشان آیه الله حاج آقا مصطفـى از ترکیه به تبعیدگاه دوم، کشـور عراق اعزام شدند. امام خمینى پس از ورود بـه بـغداد بـراى زیارت مرقـد ائـمه اطهار(ع) به شهــرهــاى کاظمیـن، سامـرا و کـربلا شتـافت ویک هـفـته بعد بـه محل اصلـى اقـامت خـود یعنـى نجف عزیمت کرد.
دوران اقامت 13 ساله امام خمـینى در نجف در شرایطى آغاز شد که هر چند در ظاهر فشارها و محدودیـتهاى مستقیـم در حـد ایـران و تـرکیه وجـود نـداشت اما مخالفـتها و کارشکـنـیها و زخـم زبانهـا نـه از جـبـهـه دشمـن رویاروی بـلکه از ناحیه روحانى نمایان و دنیا خـواهان مخفى شده در لباس دیـن آنچنان گـسترده و آزاردهنده بود که امام با هـمـه صـبر و بـردبارى معروفـش بارها از سخـتى شرایط مبارزه در ایـن سالها بـه تلخى تمام یاد کرده است. ولى هـیچـیـک از ایـن مصـائب و دشـواریها نـتـوانـست او را از مـسیــرى که آگـاهانه انتخاب کرده بود باز دارد.
امام خمینى سلسله درسهاى خارج فـقه خـویـش را با همه مخالفتها و کارشکنیهاى عناصر مغرض در آبان 1344 در مسجد شیخ انصارى (ره) نجف آغاز کرد که تا زمان هجـرت از عراق به پاریـس ادامه داشت. حوزه درسى ایشان به عنـوان یکى از برجسته تریـن حوزه هاى درسى نجف از لحـاظ کیفیت و کمیت شـاگـردان شنـاخته شـد.
امام خمینـى از بدو ورود بـه نجف بـا ارسال نامـه ها و پیک‌هایى بـه ایران، ارتباط خویـش را بـا مـبارزیـن حـفـظ نـموده و آنان را در هـر منـاسبـتـى بـه پـایـدارى در پیگیـرى اهـداف قـیام 15 خـرداد فـرا مى خواند.
امام خمینى در تمام دوران پـس از تـبـعـید، علی رغـم دشواریهاى پدید آمـده، هیچگاه دست از مبارزه نـکـشیـد، وبـا سخنـرانیها و پیامهـاى خـویـش امیـد به پیـروزى را در دلها زنـده نگـاه مى داشت.
امام خمینى در گفتگـویى با نمانیده سازمان الفـتـح فـلسطیـن در 19 مهر 1347 دیـدگاههاى خویش را درباره مسائل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطین تشریح کرد و در همین مصاحبه بر وجوب اختصاص بخشى از وجـوه شـرعى زکات بـه مجـاهـدان فلسطینـى فتـوا داد.
اوایل سال 1348 اختلافات بـیـن رژیـم شاه و حزب بـعث عراق بـر سر مرز آبـى دو کشـور شدت گرفت. رژیـم عراق جمع زیادى از ایـرانـیان مقیـم این کشـور را در بـدتریـن شرایط اخراج کرد. حزب بـعث بـسـیار کوشید تا از دشمـنى امام خمـیـنى با رژیـم ایـران در آن شرایط بـهـره گیرد.
چهار سال تـدریس، تلاش و روشنگرى امام خمـیـنـى تـوانسته بـود تا حـدودى فضاى حـوزه نجف را دگرگـون سازد. اینـک در سال 1348 علاوه بر مبارزین بیـشمار داخل کشور مخاطبین زیادى در عراق، لبـنان و دیگر بـلاد اسلامـى بـودنـد که نهـضت امام خمینى را الگـوى خویـش مى دانستند.

امام خمینی (ره) و استمرار مبارزه (1356 - 1350)

نیمه دوم سال 1350 اختلافات رژیـم بعثـى عراق و شاه بالا گـرفت و به اخراج و آواره شـدن بسیارى از ایرانیان مقیـم عراق انجامید. امام خمینى طـى تلگرافى به رئیـس جمهور عراق شدیدا اقدامات ایـن رژیـم را محکـوم نمود. حضرت امام در اعتراض به شرایط پیـش آمـده تصمیـم به خـروج از عراق گـرفت اما حکـام بـغداد بـا آگـاهـى از پیـامـدهـاى هجـرت امـام در آن شـرایط اجـازه خـروج ندادند سال 1354 در سالگرد قیام 15 خـرداد، مـدرسه فیضیه قـم بار دیگر شاهـد قیام طلاب انقلابـى بـود. فریادهاى درود بر خمینـى ومـرگ بر سلسله پهلـوى به مـدت دو روز ادامه داشت پیـش از ایـن سازمانهـاى چـریکـى متلاشـى شـده وشخصیتهاى مذهبى و سیاسى مبارز گرفـتار زندانهاى رژیم بودند.
شاه در ادامه سیاستهاى مذهـب ستیز خود در اسفنـد 1354 وقیحـانه تاریخ رسمـى کشـور را از مـبدا هجرت پیامـبـر اسلام بـه مبدا سلطنت شاهان هخامنشى تغـییر داد. امام خمینى در واکنشى سخت، فـتوا به حرمت استفاده از تاریخ بـى پایـه شاهنشاهـى داد. تحریـم اسـتفـاده از ایـن مبدا موهـوم تاریخى هـمانند تحریـم حزب رستاخیز از سـوى مردم ایران اسـتقبال شـد و هر دو مـورد افـتـضاحـى براى رژیـم شاه شـده و رژیـم در سـال 1357 ناگزیـر از عقـب نشینـى و لغو تـاریخ شاهنشاهى شد.

اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم

امام خمینـى که بـه دقت تحـولات جارى جهان و ایـران را زیـر نظر داشت از فـرصت به دست آمـده نهـایت بـهـره بـردارى را کـرد. او در مرداد 1356 طـى پیامى اعلام کرد : اکنون به واسطـه اوضاع داخلى و خارجى و انعـکاس جنایات رژیـم در مجامع و مطـبـوعات خارجى فرصتى است که باید مجامع علمى و فـرهـنگى و رجال وطـنـخـواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمـنهاى اسلامى در هر جایـى درنگ از آن استفاده کنند و بى پرده بپا خیزند.
شهادت آیه الله حاج آقا مصطفى خمـینى در اول آبان 1356 و مراسم پر شکـوهـى که در ایران برگزار شـد نقـطـه آغازى بـر خیزش دوباره حـوزه هاى علمیه و قیام جامعه مذهـبى ایران بـود. امام خمـینى در همان زمان به گـونه اى شگفت ایـن واقعه را از الطـاف خفـیـه الهى نامیده بـود. رژیـم شاه با درج مقاله اى تـوهـیـن آمـیـز عـلیـه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض بـه ایـن مـقـاله، بـه قـیام 19 دى مـاه قـم در سـال 56 منجـر شد کـه طى آن جمعى از طلاب انقلابـى به خـاک و خـون کشیـده شـدند. شاه علی رغم دست زدن به کشتارهاى جمعى نتـوانست شعله هاى افروخته شده را خاموش کند.
او بسیج نطـامـى و جهاد مسلحـانه عمـومـى را به عنوان تنها راه باقـیمانـده در شرایط دست زدن آمریکا بـه کـودتاى نظامـى ارزیـابـى مى کرد.

هجرت امام خمینی (ره) از عراق به پاریس

در دیدار وزراى خارجه ایران و عراق در نـیـویـورک تصـمـیـم به اخراج امام خمینـى از عراق گرفته شـد. روز دوم مـهـر 1357 مـنزل امـام در نجف بـوسیله قـواى بعثـى محاصره گردیـدانعکاس ایـن خبـر با خشـم گستـرده مسلمانان در ایران، عراق و دیگـر کشـورها مـواجه شـد.
روز 12 مهر ،امام خمینى نجف را به قصد مرز کـویت ترک گـفـت. دولت کویـت با اشاره رژیـم ایـران از ورود امـام بـه ایـن کـشـور جلوگـیـرى کـرد. قـبـلا صحـبـت از هجـرت امام بـه لبـنـان و یا سـوریه بـود امـا ایشان پـس از مشـورت با فـرزنـدشان ( حجه الاسلام حاج سیـد احمـد خمینـى ) تصمیـم بـه هجـرت به پاریـس گرفت. در روز 14 مهـر ایشان وارد پاریس شدند.
و دو روز بعد در منزل یکى از ایرانـیـان در نوفـل لـوشـاتــو ( حـومـه پاریـس ) مستقـر شـدنـد. مامـوریـن کاخ الیزه نظر رئیـس جـمهـور فـرانسه را مبنـى بـر اجتناب از هرگـونه فـعـالـیـت سـیاسـى بـه امام ابلاغ کـردنـد. ایـشـان نیز در واکـنـشــى تنـد تصـریح کـرده بـود که ایـنگونـه محدودیتها خلاف ادعاى دمکراسى است و اگر او ناگزیر شـود تا از ایـن فرودگـاه بـه آن فـرودگـاه و از ایـن کـشـور بـه آن کـشـور بـرود بـاز دست از هـدفهایـش نخـواهـد کشیـد.
امام خمـیـنى در دیـماه 57 شـوراى انقلاب را تکشیل داد. شاه نیز پـس از تشکیل شـوراى سلطـنـت و اخـذ راى اعـتـماد بـراى کـابـینه بختیار در روز 26 دیـماه از کشـور فـرار کـرد. خـبـر در شـهـر تهران و سپـس ایران پیچید و مردم در خیابانها به جشـن و پایکـوبى پرداختند.

بازگشت امام خمینی (ره) به ایران پس از 14 سال تبعید

اوایل بهمـن 57 خبر تصمیم امام در بازگشت بـه کـشور منتشر شد. هر کس که مى شنید اشک شوق فرو مى ریخت. مردم 14 سال انتظار کشیده بـودنـد. اما در عیـن حال مردم و دوستان امام نگـران جان ایشان بـودند چرا که هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حکومت نظامى بر قرار بود. اما امام خمینى تصمیـم خویـش را گرفته و طى پیامـهـایى به مردم ایران گـفـته بـود مى خـواهد در ایـن روزها سرنـوشـت سـاز و خطیر در کنار مردمـش باشد. دولت بخـتـیار با هماهنگى ژنرال هایزر فـرودگـاههاى کشـور را به روى پـروازهـاى خـارجى بست.
دولت بختیار پـس از چنـد روز تـاب مقـاومـت نـیـاورد و ناگزیـر از پذیرفتـن خـواست ملت شـد. سرانجام امام خمینـى بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دورى از وطـن وارد کشـور شـد. استقبال بـى سـابـقـه مـردم ایـران چنـان عـظـیـم و غـیـر قـابل انکـار بــود که خبرگزاریهاى غربـى نیز ناگزیر از اعـتـراف شـده و مستـقـبـلیـن را 4 تا 6 میلیون نفر برآورد کردند.

رحلت امام خمینی (ره)، وصال یار، فراق یاران

امام خمینى هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را که مـى بایــست ابـلاغ کنـد ، گفته بـود و در عمـل نیز تـمام هستیـش را بـراى تحقق هـمان هـدفها بـکار گرفته بـود. اینک در آستـانه نیمه خـرداد سـال 1368 خـود را آماده ملاقات عزیزى مى کرد که تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف کرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او ، در مـقابل هیچ قدرتى خـم نشده ، و چشـمانش جز براى او گریه نکرده بـود. سروده هاى عارفانه اش همه حاکى از درد فـراق و بیان عطـش لحظه وصال محبوب بـود. و اینک ایـن لحظه شکـوهمنـد بـراى او ، و جانــکاه و تحمل ناپذیر بـراى پیروانـش ، فـرا مـى رسید. او خـود در وصیتنامه اش نـوشـته است : با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جایگاه ابــدى سفر مى کنـم و به دعاى خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحیـم مى خـواهـم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصـور و تقصیر بپذیـرد و از مـلت امـیدوارم که عذرم را در کـوتاهى ها و قصـور و تقصیـرها بـپذیـرنـد و بـا قــدرت و تصمیـم و اراده بــه پیش بروند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ