سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشجویی، بر هر مسلمانی واجب است . هان ! خداوند، جویندگان دانش را دوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 89 مرداد 16 , ساعت 12:1 صبح

اقسام روزه- واجب
2- حرام
3- مستحب
4- مکروه

روزه هاى واجب
- روزه ماه مبارک رمضان .
- روزه قضا .
- روزه کفّارهافطار کردن
روزه داران برای ادای نماز مغرب و عشا به مسجد می روند و نذر می کنند . هر شب از طرف کسانی که نذر دارند و یا از درآمد موقوفه هایی که برای افطار معین شده است خرما ، حلوا ، شیرینی یا نان جو بین نمازگزاران تقسیم می شود و روزه داران گاه افطار مفصلی هم در خانه صرف می کنند .

آنهایی که در خانه نماز می خوانند اکثراً مقارن غروب وضو می گیرند و به نماز می ایستند . پس از نماز دعا های مخصوص افطار را می خوانند . دعا های افطار عبارت است از دعا های :
" اَللّهُمَّ لَک صُمتُ وَ عَلی رِزقِک اَفطَرتُ وَ عَلیک تَوکلتُ " ، " اَللّهُمَّ رَبّ النوُر العَظیم " ، " بِسمِ الله اللّهُمَّ لَک صُمنا وَ عَلی رِزقِک اَفطَرنا فَتَقَبَلَ مِِنّا اِنَّک اَنتَ السَمیعُ العَلیم " ، " بِسم الله الرحمن الرحیم یا واسِعَ المَغفِرةِ اِغفِرلی " و سوره مبارکه " قدر " که بیش از دعا های دیگر خوانده می شود .

پس از خواندن نماز و دعا های افطار روزه خود را با لقمه ای نان جو یا دانه ای خرما باز می کنند . مردم معتقدند گشودن روزه با خرما و نان جو ثواب بسیار دارد زیرا خرما و نان جو خوراک حضرت علی (ع) و ائمه اطهار بوده است . بعضی ها هم برای بازشدن گلو و سینه با نوشیدن یک استکان قنداب ، چای یا نبات داغ روزه را می گشایند .

غذا های افطار اغلب سبک و ساده است و روزه داران معمولاً از خوردن غذا های سنگین پرهیز می کنند .

مردم جهرم هم افطار را با چند دانه خرما آغاز می کنند و عقیده دارند حضرت علی (ع) با خرما افطار می کردند و خوردن خرما را ثواب می دانند . شب دهم ماه رمضان هم عدس پلو می خورند . شب نوزدهم با نان خشک و گل آبشن افطار می کنند و معتقدند نان خشک و گل آبشن افطار حضرت فاطمه (ع) بوده است . همچنین شب بیست و سوم گل آبشن و نان جو و پیاز می خورند و برای همسایگان هم می فرستند و می گویند این سه چیز خوراک حضرت علی (ع) بوده و حضرت غذای خود را به مستمندان می دادند و خود به نان جو کفایت می کردند .

در جهرم سر سفره افطار نان روغنی ، نان فطیر خانگی و نان بازاری می گذارند و خرما و پنیر و یکی دو نوع مربا و حلوا هم به وفور دیده می شود . غذای افطار هم بیشتر کباب ، شیربرنج ، آش رشته و " مسدووه " و به ندرت پلو می باشد .

افطاری دادن
افطاری دادن یکی از رسوم پسندیده است و آن هایی که توانایی دارند چند روز از ماه رمضان را افطاری می دهند و از روزه داران دعوت به عمل می آورند . افطاری دادن ثواب بسیار دارد و بسیاری معتقدند کسی که افطاری می دهد با ثواب روزه مهمانانش شریک می شود و خداوند اجر و مزد بسیار به او می دهد . بنا به همین عقیده یزدی ها معتقدند هنگام افطار بهتر است هر کس سر سفره خودش باشد زیرا اگر بر سر سفره دیگران بنشینند ثواب روزه آن روز به میزبان می رسد . از طرف دیگر بسیاری از مردم یزد آرزو می کنند برای افطار مهمان داشته باشند تا اجر بیشتری ببرند .

آنان که توانایی چندانی ندارند و نمی توانند از روزه داران پذیرایی کنند اما معتقد و علاقه مند به افطاری دادن هستند خرما یا شربت یا نوعی شیرینی مثل زولبیا ، گوش فیل یا نان و پنیر به مسجد می برند و بین دو نماز مغرب و عشا از روزه داران پذیرایی می کنند .

در مشهد هم رسم پسندیده افطاری دادن بسیار مورد توجه است و اغلب خانواده ها هم چند روز از ماه رمضان را افطاری می دهند . البته سعی می کنند افطاری دادن مصادف با شب های احیا نشود تا به دعا و شب زنده داری آنها لطمه ای وارد نگردد . از ساعتی به غروب مانده مهمانان به خانه میزبان می آیند و در اتاقی که معین شده است می نشینند . به محض اینکه توپ افطار را انداختند و صدای نقاره از نقاره خانه حضرت رضا (ع) بلند شد جلو هر کدام از مهمانان یک سینی پیش افطاری که عبارت است از یک استکان آب جوش ، چای شیرین ، نان روغنی یا نان " قاق " و پنیر و مربا می گذارند . مهمانان پس از خواندن دعای افطار و سوره انا انزلنا با خوردن آب جوش و یکی دو لقمه نان و پنیر روزه را می گشایند و سپس به نماز مغرب و عشا می ایستند .

در اتاق دیگر سفره پهن می کنند و غذا های افطار را در سفره می چینند . غذا ها اغلب عبارت است از کته با خورش بادمجان یا قیمه ، هویج پلو ، آلبالو پلو ، آبگوشت ، حلوای آرد گندم ، شله زرد ، " یخ در بهشت " ، شیر برنج و فرنی . اگر تابستان باشد بعد از افطار با میوه و فالوده نشاسته یا فالوده انار یا فالوده سیب از مهمانان پذیرایی می کنند . وجود شیرینی و زولبیا هم سر سفره افطار از واجبات است .

در بجنورد هم شب های ماه رمضان آنهایی که توانایی مالی دارند یا نذر کرده اند افطاری می دهند . معمولاً هرکس چند شب افطاری می دهد و هر شب دسته ای و صنفی را دعوت می کنند . مثلاً یک شب روحانیان ، شب دیگر کارمندان و شبی هم تجار و بازاری ها را دعوت می کنند . وقتی مهمانان سر سفره افطار نشستند جلوی هر نفر یک قوری چای کم رنگ قرار دارد و قدری از چای قوری بزرگی که روی سماور در گوشه اطاق است روی قوری می ریزند و همیشه دو سه نفر مراقبند تا احتیاجات مهمانان را برآورند .

در روستای سرچاه تازیان بیرجند در اولین روز ماه رمضان ، بسیاری از افراد معتقد و نذر دار موقع افطار مقداری خرما می برند توی کوچه های آبادی می گردانند و بین روزه داران تقسیم می کنند تا روزه شان را با آن خرما بگشایند .

اهالی سرچاه تازیان معتقدند نصف ثواب هر روزه داری که روزه اش را با این خرما باز کند از آن کسی است که خرما را تقسیم می کند . در خرانق یزد دو مسجد وجود دارد یکی مسجد " سرچشمه " و یکی مسجد " توده " یا مسجد " جامع " که شب های ماه رمضان از درآمد موقوفات در هر دو مسجد افطاری می دهند .

در خرانق ، موقوفات زیادی از قدیم باقی مانده است از جمله موقوفه برای مواجب و خرج سال مؤذن ، موقوفه روشنایی آبادی ، موقوفه مسجد و روضه خوان ، موقوفه خرج و پاپوش زوار امام رضا (ع) ، موقوفه عزاداری امام حسین (ع) و موقوفه افطار ماه رمضان و نماز عید فطر . این موقوفات بیشتر آب و ملک است و کسی که موقوفه ای در دستش می باشد موظف است در راهی که معین شده است از درآمد آن خرج کند .

از درآمد موقوفه برای افطار هر شب مقداری نقل یا خرما خریداری می شود و هنگام افطار بین نمازگزاران تقسیم می کنند . همچنین از این موقوفات شیرینی و گردو برای عید فطر می خرند و به مردم می دهند . اگر چیزی هم زیاد بیاید از آن خرجی پیشنمازی را که برای ماه رمضان دعوت می کنند می پردازند .

- روزه استیجارى : روزه هایى که شخص مزد مى گیرد و به نیابت از میّت انجام مى دهد .
- روزه روز سوّم ایام اعتکاف
- روزه بدل قربانى حج : اگر حاجى نتواند قربانى کند ، باید به جاى آن ، سه روز در حج و هفت روز پس از مراجعت از حج روزه بگیرد .
- روزه اى که به سبب نذر واجب شود .
- روزه قضاى پدر که بر پسر بزرگتر واجب است .

روزه هاى حرام
- روزه عید فطر ( روز اوّل ماه شوال ) .
- روزه عید قربان ( روز دهم ماه ذى حجه ) .
- روزه نذر معصیّت .
- روزه ایام تشریق ( 11 12و 13ذى الحجه ) براى کسى که در منا است .
- روزه سکوت : روزه گرفتن با این نیّت که با کسى سخن نگوید .
- روزه وصال : طچ روزه گرفتن دو روز پى در پى بدون آن که در بین آنها مبطلى انجام دهد ، با قصد وصال نه به طور اتفاقى .
- روزه آخر شعبان به نیّت اوّل رمضان .
- روزه مستحبى فرزند که سبب اذیت و آزار پدر و مادر شود .
- روزه مستحبى فرزند که پدر یا مادر او را از آن نهى کرده باشند ( به احتیاط واجب ) .
- روزه مستحبى زن که شوهرش او را از آن نهى کرده باشد ( به احتیاط واجب ) .

روزه هاى مستحب
روزه گرفتن در تمام ایّام سال بجز روزه هاى حرام و مکروه مستحب است ولى نسبت به بعضى از روزه ها تأکید و سفارش بیشترى شده است ، که برخى از آنها بدین شرح است :

- هر پنجشنبه و جمعه .
- اولین چهارشنبه ، بعد از دهه اوّل هر ماه .
- روز مبعث ( 27ماه رجب ).
- عید غدیر ( 18ذى حجه ).
- روز میلاد پیامبر اکرم (ص) ( 17ربیع الاوّل ).
- روز اوّل تا نهم ذى الحجه .
- روز عرفه چنانچه روزه گرفتن سبب بازماندن از دعا هاى آن روز نشود .
- روز اوّل و سوّم محرّم .
- تمام ماه رجب و شعبان .
- روز اوّل فروردین .
- 13و 14و 15هر ماه .

استفتا
سوال ـ کسى که نماز مغربش را بخواند و نماز عشا را فراموش کند ، فرداى آن شب ، روزه بر او واجب است یا نه ؟
جواب ـ واجب نیست ، اگر چه موافق احتیاط است .

روزه هاى مکروه
- روزه مستحبى مهمان بدون اجازه میزبان .
- روزه مستحبى مهمان با نهى میزبان .
- روزه مستحبى فرزند بدون اجازه پدر .
- روزه عاشورا .
- روزه عرفه اگر سبب بازماندن از دعا هاى آن روز بشود .
- روزه روزى که نمى داند عرفه است یا عید قربان .


احکام روزه در قرآن  در شب روزه داری نزدیکی کردنتان با همسرانتان حلال شد ایشان پوشش شما و شما پوششی هستید برای آنان خدا دانست که شما همواره با انجام این عمل نافرمانی و در نتیجه به خود خیانت می کردید پس از جرمتان گذشت و این حکم را از شما برداشت حالا دیگر می توانید با ایشان درآمیزید و از خدا آنچه از فرزند که برایتان مقدر کرده طلب کنید و از آب و غذا در شب همچنان استفاده کنید تا سفیدی شفق از سیاهی شب برایتان مشخص شود و آنگاه روزه بدارید و روزه را تا شب به کمال برسانید و نیز هنگامی که در مسجد ها اعتکاف می کنید با زنان نیامیزید اینها که گفته شد حدود خداست زنهار که نزدیک آن مشوید اینچنین خدا آیات خود را برای مردم بیان می کند تا شاید با تقوا شوند ".

بیان آیه احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم
کلمه ( احل ) مجهول ماضی از باب افعال - احلال - به معنای اجازه دادن است ، و معنای مجهولش ( اجازه داده شده ) می باشد ، و اصل کلمه احلال و ثلاثی مجرد آن از ( ح ، ل ، ل ) حل است ، که درست خلاف معنای عقد - گره - را معنا می دهد ، ( عقد ) به معنای گره زدن و حل به معنای گره گشودن است ، و کلمه ( رفث ) به معنای تصریح به هر سخن زشتی است که تنها در بستر زناشوئی به زبان می آید ، و در غیر آن مورد گفتنش نفرت آور و قبیح است ، لیکن در اینجا به معنای آن الفاظ نیست بلکه کنایه است از عمل زناشوئی ، و این از ادب قرآن کریم است ، و همچنین الفاظ دیگری که در قرآن برای فهماندن عمل زناشوئی بکار رفته ، از قبیل مباشرت ، و دخول ، و مس ، و لمس و اتیان - آمدن ، و قرب ، همه الفاظی است که به طریق کنایه بکار رفته ، و همچنین کلمه ( وطی ) ، و کلمه ( جماع ) ، که این دو نیز در غیر قرآن الفاظی است کنایتی هر چند که کثرت استعمال آن در عمل زناشوئی ، از حد کنایه بیرونش کرده ، و آن را تصریح در آن عمل ساخته است ، نظیر لفظ فرج و غائط که به معنای معروف امروزش از همین قبیل است یعنی در آغاز کنایه بوده ، بعد تصریح شده ، و اگر کلمه ( رفث ) را با حرف ( الی ) متعدی کرده ، با اینکه احتیاج به آن نداشت ، برای این بود که بطوریکه دیگران هم گفته اند معنای افضا را متضمن بود .

هن لباس لکم و انتم لباس لهن
رعایت ادب در قرآن و استعاره ای لطیف درباره زوجین
ظاهر از کلمه لباس همان معنای معروفش می باشد ، یعنی جامه ای که بدن آدمی را می پوشاند و این دو جمله از قبیل استعاره است ، برای اینکه هر یک از زن و شوهر طرف دیگر خود را از رفتن به دنبال فسق و فجور و اشاعه دادن آن در بین افراد نوع جلوگیری می کند ، پس در حقیقت مرد لباس و ساتر زن است ، و زن ساتر مرد است .

و این خود استعاره ای است لطیف که با انضمامش به جمله : " احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم ... " ، لطافت بیشتری به خود می گیرد ، چون انسان با جامه عورت خود را از دیگران می پوشاند ، و اما خود جامه از نظر دیگران پوشیده نیست ، همسر نیز همینطور است ، یعنی هر یک دیگری را از رفث به غیر می پوشاند ، ولی رفث خودش به او دیگر پوشیده نیست ، چون لباسی است متصل به خودش ، و چسبیده به بدنش .

علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم ، فتاب علیکم و عفی عنکم
کلمه تختانون از مصدر اختیان ، و آن هم باب افتعال از خیانت است ، و همان معنای خیانت را می دهد و بطوریکه گفته اند در اختیان معنای نقص خوابیده ، و جمله : انکم تختانون ... ، دلالت بر معنای استمرار دارد ، در نتیجه می فهماند که از روز تشریع حکم صیام این خیانت در میان مسلمین مستمر و دائمی بوده ، یعنی بطور سری خدا را نافرمانی و به خود خیانت می کرده اند ، و اگر این خیانتشان نافرمانی خدا نبود ، دنبالش آیه توبه و عفو نازل نمی شد ، و این توبه و عفو هر چند صریح در این نیست که قبلش نافرمانی و معصیتی بود ، لیکن مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه هر دو کلمه با هم جمع شده اند ، ظهور در این معنا دارد .

ناسخ بودن آیه شریفه حکم قبلی را مبنی بر حرمت عمل زناشوئی در شب های ما رمضان و بنابر این پس آیه شریفه دلالت می کند بر اینکه قبل از نزول این آیه حکم روزه این بوده که در شب روزه زناشوئی هم حرام بوده ، و با نازل شدن این آیه حلیت آن تشریع و حرمتش نسخ شده ، همچنانکه جمعی از مفسرین نیز این را گفته اند ، و جمله احل لکم ... و همچنین جمله : کنتم تختانون ... ، و جمله : فتاب علیکم و عفا عنکم و جمله فالان باشروهن ... همه اشعار و بلکه دلالت بر این نسخ دارد ، زیرا اگر قبلا عمل زناشوئی در شب روزه حرام نبود ، حق کلام این بود که بفرماید : فلا جناح علیکم ان تباشروهن حرجی بر شما نیست که با زنان درآمیزید ، و یا عبارتی نظیر آن ، نه اینکه بفرماید ( حلال شد بر شما ) و این خیلی روشن است .

و بعضی گفته اند : آیه شریفه ناسخ نیست ، چون در آیات روزه نسبت به عمل جماع و یا خوردن و شرب چیزی که حرمت را برساند نبوده ، تا این آیه با حلال کردن آن ناسخ باشد ، بلکه ظاهر قضیه چنانکه بعضی روایات هم که از طرق اهل سنت و جماعت رسیده به آن اشعار دارد این است که مسلمین وقتی حکم وجوب روزه نازل شد ، و آیه کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم ... ، را شنیدند ، فهمیدند که احکام اسلام و مسیحیت از جمیع جهات مساویند ، و همانطور که گفته اند مسیحیان عمل زناشوئی و اکل و شرب را در اول شب انجام می دادند بعد در آخر شب امساک می کردند ، مسلمانان هم همینطور روزه گرفتند ، البته این معنا بر جوان ها گران آمد ، چون نمی توانستند از عمل زناشوئی صرفنظر کنند ، لذا با اینکه این عمل را گناه می دانستند ، سری انجام می دادند ، و در نتیجه این عمل را خیانتی به خود می پنداشتند ، پیرمردان هم از ترک خوردن و نوشیدن بعد از خواب ناراحت بودند ، و ای بسا بعضی ها خواب می ماندند و به حکم روزه مسیحیان که بعد از خواب افطار حرام بوده ، دیگر نمی توانستند سحری بخورند لذا آیه نازل شد ، و بیان کرد که عمل زناشوئی و اکل و شرب در شب برای روزه دار در رمضان حرام نیست ، پس مساله نسخی در بین نبوده .

آنگاه گفته اند منظور آیه شریفه این بوده که مردم را از اشتباه درآورد ، و بفهماند اینکه گفتیم : کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم ، این تشبیه در اصل تشریع روزه بوده ، نه اینکه خصوصیات روزه اسلام هم عین خصوصیات روزه در مسیحیت است ، و اما اینکه فرموده : ( حلال شد بر شما رفث در شب های روزه ) ، دلالت ندارد بر اینکه قبلا رفث حرام بوده ، بلکه تنها می خواهد بفرماید این عمل حلال است ، همچنانکه آیه : احل لکم صید البحر این دلالت را ندارد ، چون قبلا شکار دریا بر کسانی که در احرام بودند حرام نبوده ، تا این آیه بخواهد آن را حلال کند .

و همچنین جمله : علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم این دلالت را ندارد ، چون این جمله تنها می خواهد بفرماید شما به نظر خودتان عمل حرامی را انجام می دادید ، و به نظر خود خیانت می کردید ، در حالی که خیانت نبوده ، و بهمین جهت فرموده : تختانون انفسکم ، و اگر واقعا سحری خوردن بعد از خواب حرام بوده ، باید بفرماید : ( تختانون الله ، به خدا خیانت می کردید ) همچنانکه در آیه لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتکم گناه را خیانت به خدا و رسول دانسته .

البته همه اینها در صورتی است که منظور از ( تختانون ) خیانت باشد ، و اما اگر مراد از آن ، نقص باشد ، که مطلب روشن تر است ، و خلاصه معنای آیه این است که خدا دانست که شما به نظر خودتان خیانت می کنید ، یعنی بهره خود را از اکل و شرب و عمل زناشوئی ناقص می کنید . و همچنین جمله فتاب علیکم و عفی عنکم نیز صراحت ندارد بر اینکه نکاح در شب های رمضان حرام بوده .

ولی این توجیه صحیح نیست ، زیرا خلاف ظاهر آیه است ، چون ظاهر جمله : احل لکم ... و جمله : کنتم تختانون انفسکم ، و جمله فتاب علیکم و عفی عنکم ، هر چند صریح در نسخ نیستند ، اما کمال ظهور را در آن دارند ، علاوه بر اینکه جمله : فالان باشروهن ... ، نیز هست ، چه اگر قبل از نزول آیه هم ، حکم خدا همان جواز همخوابگی با زنان بود ، جوازی مستمر از قبل از نزول آیه تا بعد از آن ، دیگر معنا نداشت اینطور تعبیر فرماید که ( پس الان همخوابگی بکنید ) و اما اینکه آیات سابقه مربوط به روزه مشتمل بر حکم تحریم نبود تا این آیه ناسخ آن باشد .
در پاسخ می گوئیم : در آیات سابق هیچ یک از احکام روزه نیز بیان نشده بود ، نه حرمت نکاح ، و نه حرمت اکل و شرب ، و این مسلم است که رسول خدا (ص) حکم روزه را قبل از نزول این آیه برای مسلمان ها بیان کرده بوده ، ممکن است حکم حرمت همخوابگی را هم در بین احکام بیان کرده بوده ، و این آیه ناسخ حکم رسول خدا (ص) بوده باشد هر چند که حکم منسوخ در کلام خدا نیامده باشد .

حال اگر بگوئی جمله : هن لباس لکم و انتم لباس لهن دلالت دارد بر علت تشریع جواز رفث ، و به ناچار نمی تواند هم ناسخ را شامل شود ، و هم منسوخ را ، چون این حرف بسیار نامربوط است ، که برای حکم نسخ علتی بیاورند ، که شامل ناسخ و منسوخ هر دو بشود ، و لو اینکه بگوئیم تعلیل هائی که در موارد احکام شرع آمده علت نیست ، بلکه حکمت است ، و یا بگوئیم : که حکمت لازم نیست مانند علت جامع و مانع باشد ، چون معنا ندارد حکم منسوخ و حکم ناسخ یک حکمت داشته باشند .

بنابر این اگر حکم رفث قبل از نزول آیه حرمت ، بوده ، و سپس با نزول آیه نسخ شده باشد ، دیگر صحیح نیست حکم نسخ را اینطور تعلیل کنند که زنان جامه شما و مردان نیز جامه زنان هستند ، چون جامه بودن هر یک برای دیگری قبل از حکم ناسخ نیز بوده .

در پاسخ می گوئیم : اولا این اشکال شما نقض می شود به جمله لیله الصیام که حلیت را مقید به شب کرده ، در حالی که زن و شوهر در روز هم جامه یکدیگرند و چون علت در روز نیز هست پس باید جماع در روز هم جایز باشد ، و حال آنکه نیست .
و ثانیا قیودی که در آیه اخذ شده مانند " قید لیله الصیام ، و قید هن لباس لکم و انتم لباس لهن ، و قید انکم کنتم تختانون انفسکم " همه دلالت دارند بر علت هائی که هر یک مترتب بر دیگری است ، و حکم ناسخ و منسوخ مترتب بر آنها است .

لباس بودن هر یک از زن و شوهر برای دیگری ، علت آن شده است که رفث بین ان دو بطور مطلق جایز باشد ، هم در روز و هم در شب ، و حکم روزه که جمله لیله الصیام متعرض آن است ، این اطلاق را مقید می کند ، چون حکم روزه عبارت است از خودداری کردن از مشتهیات نفس ، از قبیل اکل و شرب و نکاح و چون خودداری از عمل زناشوئی در تمامی یک ماه امری مشکل است ، و باعث می شود مسلمانان در یک معصیت همیشگی و خیانتی مستمر قرار گیرند ، لذا لازم می شود تسهیلاتی در این باره برای آنان در نظر گرفته شود ، و این عمل را در شب جایز و حلال کنند ، و آن این است که حکم لباس بودن زن و شوهر برای یکدیگر که حکم روزه آن را از بین برده بود ، دوباره به قسمتی از اطلاقش برگردد ، و لباس بودن این دو برای یکدیگر در شب های رمضان جایز شود .

در نتیجه معنا - و خدا داناتر است - این می شود : اطلاق حکم لباس که ما آن را مقید به ایام و لیالی روزه کردیم ، و آن را در این ایام و لیالی تحریم نمودیم ، از آنجا که باعث مشقت شما شد و شما دچار خیانت به نفس شدید ، ما آن را از در رافت و رحمت و تخفیف مجددا در خصوص شب های رمضان به اطلاقش برگردانیدیم ، و حکم روزه را منحصر در روز ساختیم ، فاتموا الصیام الی اللیل ، پس حکم روزه را تنها روز ها تا به شب رعایت کنید ، و شب ها آزاد از آن هستید .

و حاصل کلام اینکه جمله : هن لباس لکم ، و انتم لباس لهن ... ، هر چند علت و یا کمت باشد برای اصل رفث ، لیکن غرض در آیه متوجه آن نیست ، بلکه غرض بیان حکمت جواز رفث در شب های روزه است ، که از جمله هن لباس لکم - تا جمله - و عفی عنکم ... متعرض آن است ، و این حکمت دیگر شامل منسوخ نمی شود ، بلکه تنها شامل ناسخ است .

فالان باشروهن و ابتغوا ما کتب الله لکم
امر در این آیه چون بعد از منع واقع شده ، طبق نظریه علمای اصول تنها بر جواز دلالت دارد ، نه وجوب ، و می فهماند از هم اکنون رفث با زنان در شب های رمضان جایز است ، در اول آیه هم فرموده بود : احل لکم این کار برایتان حلال است ، و کلمه ابتغاء به معنای طلب کردن است ، و منظور از طلب کردن آنچه خدا نوشته است ، طلب فرزند است ، که خدای سبحان آن را نوشته و مقرر کرده ، که نوع انسانی این کار را از راه جماع انجام دهد ، و جنس بشر را با تجهیز شهوت و اشتیاق به مباشرت مفطور بر این عمل کرده ، و به این وسیله ایشان را مسخر و رام در مقابل این عمل نموده است .

البته کمتر کسی در حین عمل توجه به فرزنددار شدن دارد ، بیشتر منظورشان شهوت رانی است ، ( غافل از اینکه خدای تعالی در بین این دو سنگ آرد خود را می گیرد ، و قضای خود را به کرسی می نشاند ) همچنانکه افراد منظورشان از اکل و شرب لذت بردن از غذا است و غافلند از اینکه این جذبه و رابطه بین انسان و غذا را خدا قرار داده ، تا زندگی بشر بقا یافته ، بدنش نمو کند ، این همان تسخیر الهی است .

بعضی گفته اند : مراد از جمله : ما کتب الله لهم ، همان حلیت و رخصت است ، چون خدای تعالی دوست می دارد بندگانش همانطور که از حرامش می پرهیزند ، از حلالش استفاده بکنند ، لیکن اصطلاح کتابت در کلام خدا که قرآن کریم همواره آن را در معنای قضا به کار می برد ، گفتار این مفسر را که می گوید معنای آن حلیت و رخصت است بعید می سازد .

و کلوا و اشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر
کلمه فجر دو مصداق دارد یکی فجر اول که آن را کاذب می گویند چون دوام ندارد ، بعد از اندکی از بین می رود ، و شکلش شکل دم گرگ است ، وقتی آن را بالا می گیرد ، و بهمین جهت آن را ذنب السرحان می نامند . عمودی از نور است که در آخر شب در ناحیه شرقی افق پیدا می شود ، و این وقتی است که فاصله خورشید از دایره افق به هیجده درجه زیر افق برسد ، آنگاه به تدریج رو به گسترش نهاده از بین می رود ، و چون ریسمانی سفید رنگ به آخر افق می افتد ، و به صورت فجر دوم در می آید ، که آن را فجر دوم یا فجر صادق می نامند ، و بدین جهت صادقش می گویند ، که از آمدن روز خبر می دهد ، و متصل به طلوع خورشید است .

از اینجا معلوم شد که مراد از خیط ابیض ، فجر صادق است ، و کلمه ( من ) بیانیه است ، و جمله : حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود از قبیل استعاره است ، یعنی سفیدی گسترده و افتاده در آخر افق تاریک را تشبیه به ریسمانی سفید ، و تاریکی را تشبیه به ریسمانی سیاه کرده است و آن خط سفید مجاور خط سیاه قرار دارد .

باز از اینجا معلوم می شود که مراد از این جمله تحدید اولین وقت طلوع فجر صادق است ، برای اینکه بعد از آنکه شعاع نور روز بالا می آید ، هر دو خیط از بین می رود ، دیگر نه خیطی سفید می ماند و نه خیطی سیاه .

ثم اتموا الصیام الی اللیل
بعد از آنکه تحدید روزه به فجر دلالت کرد بر اینکه بعد از روشن شدن و پیدایش فجر ، روزه واجب می شود ، دیگر مجددا سخنی از این وجوب به میان نیاورد ، تا رعایت اختصار گوئی کرده باشد ، تنها آخر روزه را تحدید کرد ، و فرمود : ( الی اللیل ) ، و جمله ( اتموا ) دلالت دارد بر اینکه روزه امری است واحد و بسیط ، و نصف بردار نیست ، بلکه از فجر تا به شب یک عبادت تمام است ، نه اینکه عبادتی باشد مرکب از چند امر که هر کدام عبادتی جداگانه باشند ، و فرق بین تمام و کمال هم همین است ، که اولی دلالت می کند بر انتهای وجود چیزی که مرکب از اجزاء و آثار نیست ، و دوم بر انتهای وجود چیزی که مرکب از اجزائی است که هر جزئش اثری مستقل دارد .

و لذا می بینیم که در انتهای وجود دین - که امری است مرکب از واجبات و محرماتی که هر یک در جای خود اثری مستقل دارد تعبیر می کند به اکمال ، و می فرماید : " الیوم اکملت لکم دینکم ، و اتممت علیکم نعمتی " چون همانطور که گفتیم دین عبارت است از نماز و روزه و حج ، و احکام و واجبات دیگر ، که هر یک برای خود اثری مستقل دارند ، بخلاف نعمت که به بیانی که ان شاء الله در تفسیر همین آیه خواهد آمد ، امری است بسیط .

و لا تباشروهن و انتم عاکفون فی المساجد
عاکفون جمع اسم فاعل از مصدر عکوف است ، و عکوف و اعتکاف به معنای ملازمت در مکان است ( می گویند فلانی در خانه خود عکوف کرده ، یعنی هیچ بیرون نمی آید و یا فلانی در مسجد اعتکاف کرده ، یعنی مسجد را رها نمی کند ، و بیرون نمی آید ) .

و اعتکاف عبادت مخصوصی است که یکی از احکامش این است که باید معتکف از مسجد بیرون نیاید ، مگر برای عذری موجه ، یکی دیگر این است که باید در ایام اعتکاف روزه بگیرد ، و چون جای این توهم بود که به حکم آیه قبلی معتکف می تواند در شب با زنان در آمیزد ، برای دفع این توهم فرمود : و لا تباشروهن و انتم عاکفون فی المساجد ، در حالی که در مساجد اعتکاف کرده اید شب ها با زنان نیامیزید ، و اینکه گفتیم می توانید درآمیزید مربوط به ایام روزه غیر اعتکاف بود .

تلک حدود الله فلا تقربوها
کلمه ( حد ) در اصل به معنای منع است ، و معنای منع در همه موارد استعمال و مشتقات این کلمه دیده می شود ، مثلا در حد السیف ( تیزی شمشیر ) و حد الفجور ( شکنجه ای که حاکم شرع در برابر هر گناهی به گنه کار می دهد ) و حد الدار ( حدود خانه ) و حدید ( آهن ) و مشتقات دیگر . و نهی از نزدیک شدن به حدود خدا کنایه است از اینکه مردم نباید آنها را مرتکب شوند ، و به آن حدود تجاوز نمایند ، و معنای آیه این است که نزدیک این گناهان که همان اکل و شرب و جماع باشد مشوید ، و یا این است که از این احکام و حرمت های الهیه که برایتان بیان فرمود یعنی احکام روزه تجاوز نکنید ، و نگذارید روزه شما به وسیله تجاوز از حدود خدا و ترک تقوا ضایع گردد .

بحث روایتی ( در ذیل آیه کریمه و شان نزول آن )
در تفسیر قمی از امام صادق (ع) روایت آورده که فرمود : یعنی خوردن و آمیختن با زنان در شب های ماه رمضان بعد از خواب حرام بود ، حتی اگر کسی بعد از نماز شام هنوز افطار نکرده خوابش می برد و آنگاه بیدار می شد ، دیگر نمی توانست چیزی بخورد ، و اما عمل زناشوئی شب و روز حرام بود ، در این میان مردی از اصحاب رسول خدا (ص) که نامش خوات بن جبیر انصاری و برادر عبد الله بن جبیر بود ، همان که رسول خدا (ص) او را با پنجاه نفر از تیراندازان موکل بر دهانه دره احد کرده بود ، رفقایش گریختند ، و او با یازده نفر دیگر پای مردی کردند تا در همان دهانه دره شهید شدند .

برادر این عبدالله یعنی خوات بن جبیر در جنگ خندق پیرمردی ناتوان بود ، و با زبان روزه با رسول خدا (ص) کار می کرد ، هنگام عصر نزد خانواده اش آمد ، و پرسید : هیچ خوردنی نزد شما یافت می شود ؟ گفتند : خوابت نبرد تا برایت طعامی درست کنیم ، ولی تهیه غذا طول کشید ، و او را خواب ربود ، در حالی که هنوز افطار نکرده بود ، همینکه بیدار شد به خانواده اش گفت : طعام خوردن بر من حرام شد ، دیگر امشب نمی توانم چیزی بخورم ، صبح که شد به سر کار خود در خندق رفت ، و به کار حفر خندق پرداخت و از شدت ضعف بی هوش شد ، رسول خدا (ص) وضع او را دید و به حالش رقت آورد .

از سوی دیگر جوانانی بودند که در شب رمضان پنهانی با همسران خود مباشرت می کردند ، لذا خدای تعالی به منظور تخفیف بر این دو طایفه این آیه را نازل کرد ، که : " احل لکم لیله الصیام الرفث الی نساءکم ... " ، که در آن مباشرت با زنان در شب های ماه رمضان حلال شد ، و آیه : " حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر " که خوردن و آشامیدن را تا جدا شدن سفیدی روز از سیاهی شب حلال کرد .
مؤلف : اینکه در روایت داشته ( یعنی خوردن و آمیختن با زنان در شب های ماه رمضان بعد از خواب حرام بود - تا آنجا که فرمود - در این میان مردی ... ) از کلام راوی است ، نه کلام امام ، و این معنا به روایات دیگری نیز نقل شده ، که کلینی و عیاشی و دیگران آن را آورده اند ، و در همه آنها آمده که سبب نازل شدن آیه : و کلوا و اشربوا... ، داستان خوات بن جبیر انصاری بود ، و سبب نازل شدن آیه : احل لکم... ، عملی بود که جوانان مسلمین انجام می دادند .

و در الدر المنثور است که عده ای از علمای تفسیر و حدیث از براء بن عازب نقل کرده اند که گفت : اصحاب رسول خدا (ص) چنین بودند که اگر کسی قبل از افطار می خوابید ، آن شب و روز آن شب غذا و آب نمی خورد ، تا غروب فردا ، و در این میان قیس بن صرمه انصاری روزه بود ، و آن روز در زمین خود مشغول کار شد همینکه افطار شد نزد همسرش آمد ، و پرسید ، طعامی داری ؟ گفت ، نه ، لیکن می روم برایت تهیه می کنم ، در این بین خواب بر او غلبه کرد ، و خوابید ، همسرش وقتی برگشت و دید به خواب رفته دلش سوخت و گفت ای بیچاره خوابت برد ؟ همینکه شب به نیمه رسید از گرسنگی بیهوش شد ، جریانش را به رسول خدا (ص) عرضه داشتند ، پس این آیه نازل شد : احل لکم لیله الصیام الرفث - تا جمله - من الفجر و در نتیجه مسلمانان سخت خوشحال شدند .
مؤلف - این قصه به طرقی دیگر نیز روایت شده ، و در بعضی از آن طرق به جای قیس بن صرمه ، ابو قیس بن صرمه ، و در بعضی دیگر صرمه بن مالک انصاری آمده ، با اختلافی که در نقل خود قصه در آنها هست .

و نیز در الدر المنثور است که ابن جریر و ابن منذر از ابن عباس روایت کرده که گفت : در ماه رمضان بعد از نماز عشا ، زن و طعام بر مسلمانان حرام می شد ، تا شب بعد ، در این میان جمعی از مسلمانان بر خلاف دستور طعام خوردند ، و با زنان آمیختند ، یکی از ایشان عمر بن خطاب بود ، لاجرم نزد رسول خدا (ص) شکایت بردند ، و به دنبالش آیه : احل لکم لیله الصیام - تا جمله - فالان باشروهن نازل شد ، و همخوابگی با زنان را حلال کرد .
مؤلف : روایات از طرق اهل سنت در این معنا بسیار است ، و در بیشتر آنها نام عمر ذکر شده ، و همه در این جهت مشترکند که حکم مباشرت با زنان در شب ، مثل حکم طعام و آب بعد از خواب حرام بود ولی ظاهر اولین روایتی که ما آوردیم این بود که مساله آمیختن با زنان در شب و روز رمضان حرام بوده ، به خلاف طعام و آب ، که تنها بعد از خوابیدن حرام می شده ، که از اول شب تا قبل از خواب حلال بوده ، بعد از خواب حرام می شده ، سیاق آیه هم با این روایت مساعدت دارد ، برای اینکه اگر جماع هم مانند اکل و شرب قبل از خواب حلال و بعد از خواب حرام بود ، باید در لفظ آیه مقید به آخرین زمان جواز می شد ، همچنانکه آخرین زمان جواز اکل و شرب که همان متمایز شدن سیاهی از سفیدی است بیان شده ولی آیه تنها و بدون هیچ قیدی فرموده ( رفث با زنان در شب روزه حلال است ) .

و همچنین اینکه در بعضی از روایات آمده که خیانت مختص به مساله رفث نبوده ، بلکه در اکل و شرب هم خیانت می کرده اند ، با سیاق آیه سازگار نیست چون در آیه شریفه جمله : علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم ... قبل از جمله و کلوا و اشربوا آمده .

و نیز در الدرالمنثور است که رسول خدا (ص) فرمود : فجر دو تا است ، اما آنکه مانند دم گرگ است چیزی را نه حرام می کند و نه حلال ، و اما آنکه گسترده است و کرانه افق را می گیرد ، نماز صبح را حلال و خوردن طعام را حرام می کند .
مؤلف : روایات در این معنا از طرق عامه و خاصه و همچنین روایات مربوط به اعتکاف و حرمت جماع در رمضان بسیار زیاد است .

ترجمه المیزان ج 2، طباطبایی ، سید محمد حسین ؛ ترجمه آیه 187 بقره



فواید روحی و جسمی روزه نقش روزه در تقویت اراده
انسان با روزه داری که ، امساک در خوردن و آشامیدن و خود داری از برخی چیز های دیگر است در واقع با خواهش های خویش می جنگد و در برابر غرایز خود مقاومت می کند ، تمرین این عمل اراده و تصمیم را در انسان نیرومند می سازد و جان را از قید حکومت و سلطه هوس ها و خواهش ها می رهاند . پیشوایان اسلام فرموده اند : " افضل الناس من جاهد هئاه و اقوی الناس من غلب هواه "

بهترین مردم کسی است که با هوای نفس مبارزه کند و نیرومند ترین انان کسی است که بر آن پیروز شود . پس روزه داران بهترین مردمند چرا که با خواسته های نفسانی مبارزه می کنند و اگر با مراقبت و کوشش از روزه خویش این بهره را بگیرند که بر نفس خود مسلط شوند از نیرومند ترین مردم نیز خواهند بود .
روزه و بویژه روزه یکماهه رمضان موجب می شود که حکومت شهوات و امیال شیطانی جای خود را به حکومت تقوی و پیروی از دستورات الهی بدهد و تیرگی و هوس ها و شهوات در جان آدمی به نورانیت و روشنی باطن تبدیل شود . در سایه همین صفا و پاکی حاصل از روزه است که روزه دار با خود آگاهی نه تنها دهان و شکم را از خوردن و آشامیدن که دست و پا و چشم و گوش و زبان و همه اعضای خویش را از آنچه خدا حرام فرموده نگاه می دارد و می تواند به آن درجه از تقوی نایل آید که حتی از اندیشه و فکر گناه نیز دوری گزیند و این اوج نورانییت روزه است .

امیر مومنان علی علیه السلام نیز به همین مرتبه اشاره می فرماید :
" صیام القلب عن الفکر فی الاثام افضل من صیام البطن عن الطعام "
روزه دل از اندیشه گناهان برتر از روزه شکم از خوردن و آشامیدن است .

و البته این بدان معنا نیست که ظاهر روزه و امساک از خوردن و اشامیدن را رها کنیم بلکه لازم است به ان اکتفا ننماییم و همراه با آن بکوشیم که به نتایج معنوی روزه نیز برسیم .

خوشبختانه با انقلاب مقدس اسلامی هم در ملت و جوانان ما تحولی چشمگیر بوجود آمد و هم مراکز فساد و تباهی از میان برداشته شد و شایسته است که از این پس بکوشیم نتایج معنوی پر ارزش تری از روزه کسب کنیم . باری صفا و پاکی حاصل از روزه و خود داری و پرهیز کاری روزه دار همچون سپری است که روزه دار را از اتش عذاب الهی که مولود گناهان است مصون می دارد . پیامبر عزیز اسلام (ص) فرمودند : " الصوم جنه من النار " روزه سپری است که روزه دار را از آتش جهنم حفظ می کند .




 




جمعه 89 مرداد 15 , ساعت 11:48 عصر

دعای امام زین العابدین (ع) در وداع با ماه رمضان 
عید و معنای جشن گرفتن
اگر فراق ماه رمضان به خاطر از دست دادن برکات و الطاف الهی مصیبتی برای مؤمنان باشد ، عیدی که پس از آن می‌ آید به معنای جشن گرفتن انجام وظیفه و برکات آن رضایت و صفای شادمانی معنوی و توجه انسان به عظمت مسئولیت در طول زمان ، آن هم پس یک دوره تمرین ارادی تحمل محرومیت است .

خواست ما ای خدا این است که دشواری های ما در این ماه را جبران کنی و از الطاف خودت به ما ببخشی و روز عید و روزه گشایی ما را بر ما مبارک گردانی و فیوضات بسیاری خود را شامل حال ما بگردانی و این روز را بیشتر از روز های دیگر مایه عفو و بخشش و محو گناهان ما قرار دهی تا ما از تمام گناهان آشکار و نهان خود بخشیده شویم و به سعادت ایمانی در دنیا و اطمینان معنوی در آخرت دست پیدا کنیم و برای ما گناهی نمانده باشد مگر اینکه آن را بخشیده باشی و ما نیز اثری از شقاوت و بدبختی در وجود خویش نیابیم که در سایه عفو و رحمت بیکران تو ، این روز ما سراسر فایده و نعمت است .

" اللهم و من رعی هذا الشهر حق رعایته وحفظ حرمته حق حفظها وقام بحدوده حق قیامها والتقی ذنوبه حق تقاتها أو تقرب إلیک بقربة أوجبت رضاک له وعطفت رحمتک علیه فهب لنا مثله من وجدک وأعطنا أضعافه من فضلک فإن فضلک لایغیض وإن خزائنک لاتنقص بل تفیض وإنه معادن إحسانک لاتفنی وإن عطاءک للعطاء المهنا اللهم صل عل محمد وآله واکتب لنا مثل أجور من صامه أو تعبد لک فیه إلی یوم القیامة "

عطا در ترازوی الهی
خدایا هستند انسان هایی که ایمان در قلب و دل ایشان جای دارد و حرمت‌ های الهی را حفظ کرده‌ اند و حدود الهی را رعایت نموده‌ اند و از این ‌رو آن چنان که سزاوار بود حق تو را در این ماه رعایت نمودند و حرمت روزه‌ داری و شب زنده ‌داری این ماه را که تو قرار داده‌ ای مراعات کردند و حدود حلال و حرام آن را حرمت نگاه داشتند و از گناهان پرهیز داشتند و به خاطر آگاهی از پیامد های منفی گناه برای سرنوشت بدان ها نزدیک نشدند و با گفتار و رفتار و روابط خویش که بندگان را در معرض محبت و رضایت تو قرار می‌ دهند به تو تقرب جستند . پس تو نیز از آنان راضی شدی و با شفقت و مهربانی خویش از رحمت خویش بدان ها بخشیدی و از عطای خود که برای پرهیزگاران مخلص قرار داده‌ ای به ایشان پاداش دادی . اما تمام عطای تو به ایشان از روی فضل و عنایت توست نه سزاواری ایشان . زیرا بندگان هیچ‌ گونه حقی ندارند . پروردگارا ! از تو می‌ خواهیم که مانند اینها را به ما نیز ببخشی و برای ما مضاعف بگردانی . زیرا عطا و بخشش تو تابع حساب و کتاب نیست که از نقصان گنجینه‌ های خود بترسی . زیرا گنجینه‌ تو پایانی ندارد و با فضل و عنایت تو از آن چیزی کاسته نمی ‌شود . پروردگارا ! عطای خود را که بندگانت در سایه رفاه و آسایش آن سعادتمندانه زندگی می کنند ادامه بده .

آیا واژگانی داریم که بتواند حق ستایش تو را ادا کند و آیا می ‌توانیم به معنای بلند ستایش که از عهده فضل تو برآید برسیم ؟ و آیا در ازای این همه کرمی که پایانی ندارد ، می ‌توانیم از تو بخواهیم که پاداش تمام روزه ‌داران و شب زنده ‌داران تا روز قیامت را به ما ببخشی ؟

اما ما از آن اعمال صالحی که بندگان تو انجام می‌ دهند تا به تو نزدیک شوند و به پاداش تو نایل گردند و تو به ایشان ثواب می ‌دهی چیزی در اختیار نداریم ، ولی خواست ما این است که به سزاواری ما نگاه نکنی بلکه به فضل و کرم و رحمت بی ‌منتهای خود بنگری . پس این درخواست ما را مورد اجابت قرار ده ، ای کریم‌ ترین کریمان !

" اللهم إنّا نتوب إلیک فی یوم فطرنا الذی جعلته للمؤمنین عیداً وسروراً ولأهل ملتک مجمعاً ومحتشداً من کل ذنب اذنبناه أو سوء اسلفناه أو خاطر شر أضمرناه توبة من لا ینطوی علی رجوع إلی ذنب ولا یعود بعدها فی خطیئة توبة نصوحاً خلصت من الشک والارتیاب فتقبلها منّا وارض عنّا وثبتنا علیها "

و این روز ها فطر است که زمان تازه‌ ای را بدان آغاز کرده‌ ایم و در آن از مسئولیت روزه ‌‌داری که تو در ماه رمضان بر ما واجب ساختی سبک شدیم و از طریق آن مثل مؤمنان ملتزم به فضای عید با معنای عمیق آن که به ما الهام کردی ، گام نهادیم . زیرا طاعت خداوند در هر جای از حرکت انسان مؤمن عید ، آن هم با همه اسرار معنوی عید ، می ‌باشد . زیرا با رویکرد به سوی خداوند ، در چشم‌ انداز پاداش الهی عمق تمام مفاهیم شادمانی معنوی را تحقق می ‌بخشد . خدایا ! خواست من این است که مؤمنان به جهت گردهمایی ‌شان برای طاعت ، همگی احساس شادمانی کنند و برادری اسلامی خود را درک کنند و با احساس یگانگی در خط ملتی که تو در وحی خود آن را قرار داده‌ ای ، به سوی قدرتمندی حرکت کنند .

خدایا ! می خواهیم که پاکی اندیشه و احساسات و اعمال خود ، معنای عید را در زندگی خود درک کنیم تا اندکی به پاکی مواقع الهی مورد نظر تو نزدیک شویم . تو دروازه‌ های توبه را به روی ما گشوده‌ ای که ما در معرض رحمت و رضایت تو قرار می ‌دهد . از این ‌رو در این روز - عید فطر - توبه می ‌کنیم . آن هم توبه‌ ای خالص که از اعماق وجود ما سرچشمه می‌ گیرد ، برای همه عمر و توبه‌ ای نصوح ، بدون هیچ‌ گونه شک و تردیدی . زیرا این توبه از این ایمان راسخ و باور مطمئن سرچشمه می‌ گیرد که ما باید به راه مستقیم تو دست پیدا کنیم تا شیطان ما را از راه خداوند به سمت گمراهی و طغیان خویش منحرف نکند و اشتباهاتی را که هوای نفس روان در خط شیطان ما را بدان انداخته است اصلاح کنیم و پس از رهایی از آن هیچگاه بدان بازنگردیم .

در اینجا ما توبه می کنیم تا خداوندا ! وقتی جان های با ایمان خود را در معرض پاکی معنوی گشوده بر پاکی مقدس تو قرار می‌ دهیم ، هدیه عید برای تو باشد .

از تمام گناهان و گفتار ها و رفتار های ناشایست گذشته و افکار بد و منحرف و نیت‌ های فساد‌ آلود خود به سوی تو توبه می کنیم تا اندیشه خود را از بدی ‌ها رها کنیم و بدن های خود را از ناپاکی اشتباهات پاکیزه سازیم تا با ایمانی ناب و تقوایی گشوده بر طاعت تو در برابرت قرار گیریم . پس این توبه را از ما بپذیر و ما را از جمله توبه کنندگان قرار بده . آن کسانی که محبت خود را برایشان واجب گردانیده‌ ای و بازگشت به طاعت خودت را از ایشان پذیرفته‌ ای . ای عادل‌ ترین عادلان !

توبه در عقل و باور
توبه نصوح فقط یک فکر نیست که از عقل ما عبور کند و در تصمیم ما جریان پیدا کند . بلکه منظور ما از توبه آن آگاهی است که در مواقع حساس خود را بر شخصیت ما تحمیل کند تا اندیشه‌ ای گرم و دلنشین تمام وجود را در برگیرد و آن را به سوی ثبات سوق دهد و این علاوه بر قدرت در معادلات عقل و توازن در محاسبات آینده و بدست دادن پیامد های مثبت برای سرانجام انسان است .

ولی ما نمی ‌توانیم به این منطقه از آگاهی معنوی درونی برسیم ، مگر اینکه تو به ما کمک کنی تا در مفاهیم عبودیتی انسانی ، ناب و تابع پروردگاری آفریننده و رحیم غرق شویم .

از تو می ‌خواهیم نهال ترس عمیق از مجازاتی که در انتظار بندگان گنهکار است را در جان ما بکاری تا در حال و آینده همیشه آن را احساس کنیم تا اینکه مثل خوف در دنیا ، خوف در آخرت نیز به حالتی درونی و پویا در وجود ما تبدیل شود . همین طور از تو می‌ خواهیم شوق معنوی به پاداشی را که به بندگان پرهیزگار خود وعده داده‌ ای در عواطف ما برانگیزی تا بر اثر ترس از مجازات و شوق به پاداش موعود ، این احساس به احساس لذت در دعا تبدیل شود . در این دعا از تو می‌ خواهیم که مغفرت و رضوان خودت را شامل حال ما بگردانی و از مجازات و زیان نیز به تو پناه می ‌بریم و به تو توسل می‌ جوئیم که ما را از جمله توبه کنندگانی قرار دهی که توفیق توبه یافته‌ اند و توبه ایشان پذیرفته شده است تا از آن جایی محبت خود را برای توبه کنندگان قرار داده‌ ای به محبت تو نایل شویم و با پذیرش بازگشت دوباره ما به جایگاه طاعت و بندگی سعادتمند گردیم . چرا که تو در تمام معیار های عدل خود منبی بر پاداش دادن نیکوکاران عادل ‌ترین عادلان هستی .

" اللهم تجاوز عن آبائنا وأمهاتنا واهل دیننا جمیعاً من سلف بینهم و من غیر إلی یوم القیامة "

همگان نیازمند رضایت تو هستند
پروردگارا ! از تو می‌ خواهیم که به فضل خودت از ما درگذری و گناهانمان را بیامرزی . امّا ما این را فقط برای خودمان نمی ‌خواهیم بلکه به یاد پدران و مادران خود نیز هستیم . زیرا همان گونه که از ما خواسته‌ ای به خاطر احسان و فضل بی ‌نهایتت نیز تو را سپاس گوئیم خودت از ما خواسته‌ ای که به خاطر نیکی‌ هایشان از آنان سپاسگزاری کنیم . همین ‌طور تمام هم ‌کیشان خود را نیز یاد می ‌کنیم که از طریق ایمان با ایشان مرتبط شده‌ ایم . کسانی که پیامبر خود را برای ایشان فرستادی ، ولی اینان مدتهاست که مرده‌ اند و به سوی تو آمده‌ اند تا در برابر تو با حساب خود مواجه شوند و با حکم عادلانه و رحمت گسترده‌ ات منتظر سرنوشت خویش می ‌باشند .

ما به یاد ایشان هستیم و می ‌دانیم که ایشان باز از دست دادن فرصت عمل و تصحیح و جبران اشتباهات و گناهان خود ، نیازمند مغفرت و رضوان تو هستند . لذا از تو می ‌خواهیم که از ایشان درگذری و آن گونه که از ما درگذشتی و ما را بخشیدی از آنان نیز درگذر و آنان را بیامرز تا در فردای قیامت در سایه ایمان که راز وحدت و یگانگی ماست همگی گردهم آییم و در بهشت سرشار از نعمت تو یکجا گردیم .

" اللهم صل علی محمد وآله کما صلیت علی ملائکتک المقربین وصل علیه وآله کما صلیت علی انبیائک المرسلین وصل علیه وآله کما صلیت علی عبادک الصالحین و أفضل من ذلک یا رب العالمین صلاة‌ تبلّغنا برکتها وینالها نفعها ویستجاب لها دعاؤنا إنک أکرم من رغب إلیه وأکفی من توکل علیه وأعطی من سئل من فضله وأنت علی کل شیء قدیر " .

التزام به خط پیامبر و آل او
صلوات بر محمد و خاندان او که حاملان رسالت و راهیان راه پیامبر و دارای رویکرد به اهداف آن حضرت هستند نشانه وفاداری و التزام است . این درود نشانه ارتباط با پیامبر و خاندان او در خط رسالت است ، درست آن گونه که خداوندزا ما خواسته است به فرشتگان مقرب او توجه کنیم . آن فرشتگانی که خداوند اجرای فرامین خود را در نظام هستی به ایشان سپرده است و آنان غرق در عبادت پروردگار خود هستند و نیز باید پیامبران دیگر را نیز مدنظر قرار دهیم . آن کسانی که با اخلاص تمام و تحمل رنج های فراوان در مسیر رسالت الهی گام نهادند .

این صلوات برکات خاصی برای زندگی انسان دارد و مفاهیم ایمانی و دینی حاصل از این اسامی مبارک را به زندگی انسان ارزانی می ‌دارد و احساس وفاداری به خداوند و رسالت را در جان ما بر‌می ‌انگیزد . سود برکت معنوی حاصل از دعا به زندگی خود ما باز‌می ‌گردد ، اما خدایا ! ما بسیار بیشتر از این تو می ‌‌خواهیم . زیرا تو نسبت به امیدواران بسیار کریم و نسبت به حاجتمندان بسیار بخشنده و نسبت به رحمت طلبان بسیار رحیم هستی و این درخواست ‌ها تو را به دشواری نمی ‌اندازد که تو نسبت به هر چیزی توانایی .


جمعه 89 مرداد 15 , ساعت 11:32 عصر

درباره ماه رمضان

رمضان ماه نزول قرآن است
" شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی "

ماه رمضان نهمین ماه از ماه های سال قمری و عربی است ، که بین ماه شعبان و شوال واقع است ، و در قرآن کریم از ماه های دوازده ‏گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگری نیامده .

فرق بین " انزال " و " تنزیل " و اشاره به وجه تسمیه قرآن
و کلمه نزول به معنای پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است ، و فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معنای نازل کردن دفعی و یک پارچه است ، و تنزیل به معنای نازل کردن تدریجی است ، و کلمه ( قرآن ) اسم کتابی است که خدای تعالی آنرا بر پیامبر گرامیش محمد (ص) نازل کرده ، و به این جهت آن را قرآن نامیده که ( قبلا از جنس خواندنی ها نبود ، و به منظور اینکه درخور فهم بشر شود نازلش کرد و در نتیجه کتابی ) خواندنی شد ، چنانکه فرمود : " انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون " و این کلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق می‏ شود و هم بر اجزای آن .

مراد از نزول قرآن در ماه رمضان و نقد و بررسی اقوال مختلف درباره تدریجی یا دفعی بودن نزول آن
و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه قرآن یک پارچه در ماه رمضان نازل شده ، از سوی دیگر ظاهر آیه شریفه :
" و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث، و نزلناه تنزیلا " دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسول خدا (ص) یعنی در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده ، تاریخ هم مؤید این معنا است ، و از همین جهت ‏بعضی گمان کرده‏ اند که آیه مورد بحث ‏با این آیه منافات دارد .

و بعضی دیگر در پاسخ گفته‏ اند : قرآن کریم دو بار نازل شده ، یک بار در ماه رمضان بطور یک پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج ‏بر زمین نازل شده ، و این پاسخی است که مفسرین نامبرده آنرا از روایات گرفته‏ اند که بعضی از آنها را در بحث روایتی آینده نقل خواهیم کرد . ان شاء الله ولی بعضی دیگر به این مفسرین اشکال کرده‏ اند ، که در آیه مورد بحث که تعبیر به انزال - یعنی نازل شدن یک پارچه - فرموده دنبالش فرموده : " هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان " به این منظور نازل شده که باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد ، و دلائلی روشن از هدایت ارائه دهد ، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمی ‏سازد ، چون بنا بر این تفسیر قرآن کریم سال ها در آسمان دنیا بود ، در حالی که هدایتگر برای مردم نبود .

بعضی دیگر از این ایراد پاسخ داده‏ اند به اینکه هدایت ‏بودن قرآن البته به این معنا که می ‏تواند هادی مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد ، معنائی است که منافات ندارد با اینکه چند سالی در آسمان دنیا بدون هدایت فعلی و خلاصه راکد مانده باشد ، تا وقتی زمان به کار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد ، و نظائر آن بسیار است ، مانند قوانینی که از مجلس قانونگذاری گذشته تا هر وقت زمان بکار بردن فلان ماده‏ اش رسید آنرا به کار ببرند ، و از قوه به فعلیت در آورند .

این بود پرسش و پاسخ هائی که پیرامون آیه کرده‏ اند ، و لیکن حق مطلب این است که حکم قوانین و دستورات با حکم خطاباتی که متوجه اشخاص می‏ شود فرق دارد ، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبی باشد ، هر چند به مدتی اندک آنگاه به او خطاب کنند ، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد ، و در قرآن کریم از این خطاب ها بسیار است ، مانند خطاب در آیه : " قد سمع الله قول التی تجادلک فی زوج ها و تشتکی الی الله و الله یسمع تحاورکما " .

و خطاب در آیه : " و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما ". و آیه : " رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر ، و ما بدلوا تبدیلا " . که در این سه آیه و امثال آن خطاب ها متوجه مخاطبینی است که قبل از خطاب وجود داشته‏ اند .

علاوه بر اینکه در قرآن کریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد که ناسخ و منسوخ هر دو در یک زمان نازل شوند .
بعضی از مفسرین پاسخ داده‏ اند که مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتی از قرآن است که در رمضان نازل شده .

ولی این جواب هم درست نیست ، برای اینکه مشهور در نزد مفسرین این است که رسول خدا (ص) که مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده ، و بین رجب تا رمضان بیش از یک ماه فاصله است ، آن وقت چگونه ممکن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالی باشد .

از اینهم که بگذریم آیه‏ های اول سوره " علق " شهادت می‏ دهد که این سوره اولین سوره‏ ای بوده که نازل شده ، و در اولین روز بعثت نازل شده ، و همچنین سوره " مدثر " شهادت می‏ دهد که در روز های اول دعوت نازل شده ، و به هر حال بسیار بعید است که اولین آیه نازل ، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینکه جمله مورد بحث که می‏ فرماید : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " دلالت صریحی ندارد بر اینکه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد ، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملی است‏ بدون دلیل .

و نظیر این آیه در دلالت ‏بر اینکه قرآن در یک زمان نازل شده آیه : " و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین " و آیه : " انا انزلناه فی لیله القدر " می ‏باشد چونکه از این آیات بر می ‏آید همه قرآن در یک زمان نازل شده ، و ظاهر آنها نمی ‏سازد با اینکه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد ، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد ، قرینه‏ ای هم در کلام نیست که بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم .

آنچه در این باره از تدبر در آیات کتاب استفاده می شود و آنچه از تدبر در آیات کتاب بر می ‏آید مطلبی دیگر غیر از همه این مطالب است ، چون در آیاتی که می ‏گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبی از شب های آن نازل شد تعبیر به انزال آمده ، که دلالت‏ بر نازل کردن یکپارچه قرآن دارد ، و در هیچ یک از آنها تعبیر به تنزیل نیامده ، مثلا یکجا فرموده : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " جای دیگر فرموده : " حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه " ، و در جای دیگر فرموده : " انا انزلناه فی لیله القدر " .

و این تعبیر و نازل شدن یکپارچه به دو اعتبار می‏ تواند باشد ، یکی به اعتبار اینکه مجموع و روی هم رفته قرآن و یا بعضی از آن یکپارچه و یک دفعه نازل شده هر چند که تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد ، همچنانکه در مورد باران با اینکه قطره قطره نازل می‏ شود ، ولی به اعتبار اینکه مجموع باران ها و قطرات مفید فائده بوده تعبیر می‏ کند به اینکه " کماء انزلناه من السماء " و نیز بهمین اعتبار فرموده : " کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته " .

دوم به اعتبار اینکه کتاب ماورای آنچه ما با فهم عادی خود از آن می ‏فهمیم ، که معلوم است فهم عادی ما مستلزم آن است که آیاتش را جدا جدا تدبر کنیم ، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود ، حقیقت دیگری دارد که به لحاظ آن حقیقت امری واحد و غیر تدریجی است ، و نزولش به انزال - یک دفعه - است ، نه تنزیل ( نزول بتدریج ) .

و همین اعتبار دومی از آیات کریمه قرآن استفاده می‏ شود مانند آیه : " کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر " چون کلمه " احکمت " از احکام است و احکام در مقابل " تفصیل " است ، و تفصیل عبارت است از اینکه کتاب را فصل فصل و قطعه قطعه کنند ، در نتیجه احکام به معنای آن است که به نحوی باشد که جزء جزء نداشته و اجزایش از یکدیگر متمایز نباشد ، چون همه‏ اش به یک معنا بر می‏ گردد ، که آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینکه این تفصیل که ما امروز در قرآن مشاهده می‏ کنیم تفصیلی است که بعدها به قرآن داده شده ، و گرنه در آغاز محکم و بدون جزء و فصل بوده .

از این آیه روشن‏ تر ، آیه "و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمه لقوم یؤمنون . هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق " .

و آیه " و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله ، و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین " تا آنجا که می ‏فرماید : " بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله " چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبی استفاده می‏ شود که مساله تفصیل و جداسازی امری است که بعد ها بر کتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده .

پس کتاب به خودی خود چیزی است ، و تفصیلی که عارض بر آن شده چیزی دیگر ، و کفاری که کتاب را تکذیب کردند تکذیبشان مربوط به تفصیل کتاب است ، و ناشی از این است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برگشت می‏ کند و به زودی در قیامت می‏ فهمند و جز فهمیدن چاره‏ ای ندارند ، آن وقت پشیمان می‏ شوند در حالی که پشیمانی سودی برایشان نداشته ، و راه گریزی هم ندارند ، و این آیه اشعاری هم به این معنا دارد که کتاب اصلی تاویل کتاب خواندنی یعنی قرآن است .

از آیه مورد بحث روشن‏ تر این آیه شریفه است : " حم و الکتاب المبین ، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم " چون این آیه ظهور در این معنا دارد که قرآن قبلا در کتاب مبینی بوده که خواندنی و عربی نبوده ، و بعد ها خواندنی و عربی شده ، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده ، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین کتاب قبلا در " ام الکتاب " ، که نزد خدا مقامی بلند داشته است ، بوده مقامی که دست ‏خرد بدان نمی‏ رسد ، کتابی که حکیم است ، یعنی مانند کتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست .

و آیات شریفه " فلا اقسم بمواقع النجوم ، و انه لقسم لو تعلمون عظیم ، انه لقرآن کریم ، فی کتاب مکنون ، لا یمسه الا المطهرون ، تنزیل من رب العالمین " ( 17 نیز در سیاق آیه سوره زخرف است ، چون از ظاهر آن به خوبی بر می‏ آید ، قرآن کریم در کتاب مکنون و پنهان از دید بشر قرار داشته ، در کتابی که جز پاکان کسی با آن تماس ندارد ، و از آن کتاب که نزد رب العالمین است نازل شده است ، و اما قبل از نازل شدن موقعیتی در کتاب مکنون داشته ، مکنون از اغیار همان که در آیه سوره زخرف ام الکتابش خوانده ، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده : " بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ " بلکه این لوح از این جهت محفوظ است که دگرگونگی در آن راه ندارد ، و معلوم است قرآنی که باید به تدریج نازل شود ( چون به عالمی نازل می‏ شود که زمان و تدرج بر همه آن حاکم است ) هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج ‏خالی نیست و این تدرج خود نوعی تبدل است ، پس کتاب مبین که اصل قرآن است و خالی از تفصیل و تدرج است ، امری است غیر این قرآن نازل شده ، و قرآن به منزله لباسی ست‏ برای آن امر .

و همین معنا یعنی اینکه قرآن ، نازل شده و بشری شده کتاب مبین ( که ما آن را حقیقت کتاب می‏ نامیم ) باشد ، و به منزله لباسی باشد برای اندام صاحب لباس ، و مثال باشد برای حقیقت و نیز به منزله مثل باشد برای غرض صاحب کلام ، خود مصحح آن است که احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانکه در آیه شریفه : " بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ " و آیاتی دیگر این تعبیر آمده ، و همین نکته باعث می‏ شود که آیه : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " ، و آیه " انا انزلناه فی لیله القدر " ، و آیه " انا انزلناه فی لیله مبارکه " را که دلالت دارند بر اینکه قرآن یک دفعه نازل شده حمل کنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن ، یعنی کتاب مبین ، بر قلب رسول خدا (ص) در یک شب ، همچنانکه همین قرآن بعد از آنکه بشری و خواندنی و مفصل شد ، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است .

این نزول تدریجی از آیات زیر استفاده می‏ شود : " و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه " و آیات : " لا تحرک به لسانک لتعجل به ، ان علینا جمعه و قرآنه ، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه " چون از این آیات بر می‏ آید که رسول خدا (ص) می‏ دانسته چه آیه‏ ای بر او نازل می‏ شود ، و به همین جهت قبل از آنکه وحی آیه‏ ای تمام شود او از پیش ، آیه را می ‏خوانده ، و خدای تعالی از این کار نهیش فرمود ، که ان شاء الله توضیحش در جای مناسب خواهد آمد .

و سخن کوتاه آنکه : اگر کسی در آیات قرآنی تدبر و دقت کند هیچ چاره‏ ای جز این ندارد که اعتراف کند به اینکه آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه این قرآنی که تدریجا بر رسول خدا (ص) نازل شده متکی بر حقیقتی است متعالی و بس بلند که عقول عامه بشر قاصر از درک آن ، و دست افکار ملوث به لوث هوس ها و قذارت های ماده‏ شان از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است ، و اینکه نخست این حقیقت ‏بر رسول خدا (ص) نازل شده بود و به وی تعلیم داده بود که منظورش از کتاب ( که بعدا تدریجا نازل می‏ شود ) چیست . و ما ان شاء الله در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه : " هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات " باز در این باره سخن خواهیم گفت .

این آن مطلبی است که گفتیم با دقت و تدبر از آیات کریمه قرآن به دست می‏ آید بله محدثین که کارشان تنها نقل حدیث است و نیز علمای علم کلام و همچنین علمای مادی این عصر از آنجا که منکر ماورای ماده و محسوساتند ناگزیر شده‏ اند این آیات و نظائر آن را که دلالت دارند بر اینکه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و کتاب مبین است ، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است ، و یا در صحف مطهره است ، و یا تعبیرات دیگری که از قرآن شده ، همه را حمل کنند بر اقسامی از استعاره و مجازگوئی ، و با این عمل خود قرآن را همپایه یک کتاب شعری کرده‏ اند ، ( که به قول معروف هر چه گزافی‏ تر و دروغ ‏تر باشد شیرین ‏تر و شیوا تر است ) .

گفتار بعضی از اهل بحث در توجیه نزول قرآن در ماه رمضان
بعضی دیگر از اهل بحث و تحقیق در معنای اینکه چگونه ممکن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد ؟ گفتاری دارد که خلاصه‏ اش از نظر خواننده می‏ گذرد .

هیچ شکی نیست در اینکه بعثت رسول خدا (ص) قرین و توام با نزول اولین بخش آن بوده ، و در آن بخش به وی دستور داده که مردم را تبلیغ و انذار کن ، از سوی دیگر در این نیز هیچ شکی نیست که بعثت و نزول اولین بخش قرآن ، در شب اتفاق افتاده ، برای اینکه آیه شریفه : " انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین " ، صریحا می ‏فرماید : که قرآن در شب نازل شده ، و باز شکی نیست که آن شب از شب‏ های رمضان بوده ، برای اینکه در سوره بقره آیه 185 می ‏فرماید : " شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن " .

پس تا اینجا هیچ شکی نیست تنها گفتگو در این است که منظور این آیات تمام قرآن است ‏یا بعضی از آن ؟
در پاسخ از این سؤال می‏ گوئیم : گو اینکه همه قرآن در یک شب نازل نشده ، اما همین که سوره حمد که مشتمل بر بسیاری از معارف قرآن است در یک شب نازل شده ، مثل این است که همه قرآن در یک شب نازل شده باشد ، و بهمین اعتبار می‏ شود گفت : ( ما قرآن را در فلان شب نازل کردیم ) .

پاسخ دیگری که می‏ توان گفت اینکه : کلمه قرآن همانطور که بر همه آیات بین دو جلد اطلاق می‏ شود ، بر بعض از آن نیز اطلاق می‏ گردد ، همانطور که بر سایر کتب آسمانی از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق می‏ گردد ، و این خود اصطلاحی است از قرآن کریم .

آنگاه اضافه کرده : که اولین بخشی که نازل شده " اقرء باسم ربک الذی خلق ... " است که در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد ، در حالی که رسول خدا (ص) در وسط بیابان بود ، و به طرف خانه خدیجه می‏ آمد ، همینکه این آیات به وی وحی شد به خاطرش رسید از جبرئیل بپرسد : چگونه پروردگار خود را یاد کند ، دوباره جبرئیل خود را به وی نشان داد و تعلیمش داد که بگوید : " بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین " تا آخر سوره حمد ، و سپس کیفیت نماز را به او یاد داد ، و از نظرش غائب شد ، رسول خدا (ص) به خود آمد در حالی که اثری از جبرئیل نیافت ، تنها از آنچه دیده بود ، تعبی و کوفتگی در خود احساس کرد ، تعبی که همواره بعد از دیدن جبرئیل به او دست می‏ داد ، و چون اولین بار بود که به چنین منظره‏ ای بر می ‏خورد و نمی‏ دانست که از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت‏ خلق شده ، لذا وقتی به خانه درآمد از شدت خستگی آن شب را تا به صبح خوابید ، صبح آن شب مجددا فرشته وحی نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل کرد :
" یا ایها المدثر قم فانذر " .

آنگاه مفسر نامبرده می‏ گوید پس معنای نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است ، که در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده ، و اما آنچه در کتب شیعه دیده می‏ شود که بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده ، روایاتی است که علاوه بر اینکه جز در بعضی از کتب شیعه که تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست ، یافت نمی‏ شود مخالف کتاب خدا نیز هست ، چون متوجه شدید که کتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته .

سپس اضافه می‏ کند : که در این میان روایات دیگری هست مؤید آن روایات که می‏ گوید معنای نزول قرآن در ماه رمضان این است که قرآن قبل از بعثت رسول خدا (ص) یک جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد ، و جبرئیل آن را در بیت المعمور به ملائکه املا کرد ، تا آنکه بعد از بعثت ‏به تدریج ‏بر رسول خدا (ص) نازل شد .

و این روایات اوهامی است‏خرافی که دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته کرده و به چند جهت مردود است :
1 - مخالف کتاب خدا هستند
2 - لوح محفوظ را جزء ماورای طبیعت دانسته در حالی که لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از کره زمین ، که با سکونت‏بشر معمور و آباد گشت ، این بود خلاصه گفتار آن مفسر .

توضیح بی پایگی و واهی بودن آن گفتار
مؤلف : من نمی‏ دانم کدام یک از جملات این مفسر که سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهی از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود ، چون در چنین صورتی قضیه شبیه مثل معروف می‏ شود که می‏ گویند وصله از خود جامه بیشتر است .

زیرا اولا این افسانه که وی از پیش خود درباره بعثت درست کرده و یا اینکه گفته اولین بخش نازل شده چیست " اقرء باسم ربک " وقتی نازل شد که رسول خدا (ص) در راه بود ، و بعد از آن سوره حمد نازل شد ، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگی به خواب رفت ، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده ، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبی است که نه آیه محکمه دلالت‏ بر آن دارد ، و نه سنت قائمه ، بلکه تنها و تنها قصه‏ ای است تخیلی که نه با کتاب موافق است و نه با حدیث ، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد .

و ثانیا وی گفته : که بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد ، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است : نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسول خدا (ص) تنها در یک شب نبی و غیر رسول بود ، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید ، چون سوره " مدثر " او را امر به تبلیغ نمود ، ولی این مفسر هرگز نمی‏ تواند بر طبق گفته‏ های خود دلیلی از کتاب یا سنت ‏بیاورد ، و عجب اینجا است که مساله را از مسلمات گرفته ، در حالی که چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست‏ برای اینکه کتب سنت چه آنها که علمای اهل سنت تالیف کرده‏ اند ، و چه آنها که علمای امامیه تالیف کرده‏ اند ، همه بعد از دو قرن و بیشتر از عصر رسول خدا (ص) تدوین شده‏ اند ، هر چند که مفسر نامبرده این اشکال را منحصرا به کتب شیعه وارد دانسته ، ولی تمامی کتب عامه نیز اینطور بوده‏ اند ، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد . در روایات عامه نیز شده است و اما کتب تاریخ علاوه بر اینکه متعرض این جزئیات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است ، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند کتب حدیث در معرض آن بوده است .

و اما کتاب خدا که برای هر اهل فنی روشن است که دلالت آیات آن بر مساله بعثت قاصر تر از دلالت روایات است ، بلکه می‏ توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد ، و رسما افسانه و بافته‏ های او را تکذیب می‏ کند ، چون سوره علق بطوریکه اهل حدیث گفته‏ اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره‏ ای بوده که بر رسول خدا (ص) نازل شده ، و احدی از مفسرین نگفته و حتی احتمالش را هم نداده که تکه تکه نازل شده باشد ، و حداقل احتمال می‏ دهیم که یک باره نازل شده باشد ، مشتمل بر این نکته است که رسول خدا (ص) در انظار مردم نماز می‏ خوانده ، و بعضی از مردم او را از این کار نهی می‏ کردند ، و در مجالس قریش از او بدگوئی می‏ کرده‏ اند ، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود ، پس رسول خدا (ص) چگونه نماز می‏ خوانده ، و در نمازش چه می‏ گفته ؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستوری دیگر نداده ، پس معلوم می‏ شود آن جناب قبل از سوره علق نمازی داشته و کسانی بوده‏ اند که آن جناب را از نماز نهی می‏ کرده‏ اند ، و از نهی خود دست‏ بردار نبوده‏ اند ، مگر اینکه بگوئی منظور از این نمازگزار شخصی دیگر غیر از رسول خدا (ص) است ، و این حرف بطلانش روشن است ، برای اینکه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده می‏ فرماید : " کلا لا تطعه " آن کسی را که به تو می‏ گوید نماز مخوان اطاعت مکن ، بلکه همچنان خدا را سجده کن ، و به او نزدیک شو .

اینک آیاتی از همین سوره که دلالت‏ بر بطلان قول مزبور دارد : " ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی ارایت ان کان علی الهدی . او امر بالتقوی . ارایت ان کذب و تولی . الم یعلم بان الله یری ؟ کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیه . ناصیه کاذبه خاطئه . فلیدع نادیه . سندع الزبانیه . کلا لا تطعه و اسجد و اقترب . " پس از این سوره استفاده می‏ شود که رسول خدا (ص) قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز می‏ خوانده ، و خود بر طریق هدایت ‏بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا می‏ کرده ، و این همان نبوت است ، ولی رسالت نیست ، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده ، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبی بوده ، و نماز می‏ خوانده ، با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود ، و سوره حمد که جزء نماز است نیامده ، و مامور به تبلیغ نشده بود .

و اما سوره حمد ، مدت ها بعد از بعثت نازل شد ، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود ، و بقول این مفسر در قلب رسول خدا (ص) خطور کرده بود جا داشت‏ بفرماید : " قل بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین ..." و یا بفرماید : " بسم الله الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین ... " .

مترجم : ( چون سوره علق به عبارتی آغاز شده که معنای " قل " را می‏ دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود باید کلمه" قل " و یا " اقرء " در اول آن قرار می‏ داشت ) .

و نیز لازم بود که در این سوره گفتار در جمله " مالک یوم الدین " تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفی ختم شدن سوره در جمله " مالک یوم الدین " از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب‏ تر و لایق ‏تر بود .

بله در سوره حجر که به شهادت مضامین آیاتش از سوره‏ های مکی است و بیانش خواهد آمد فرموده : " و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم " و مراد از کلمه " سبع مثانی " سوره حمد است که در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیکن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلکه هفت آیه از آیات قرآن معرفی شده به دلیل اینکه آیه : " کتابا متشابها مثانی " همه قرآن مثانی خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانی خوانده شده .

و با این حال از آنجا که سوره حجر مشتمل بر نامی از سوره حمد است معلوم می‏ شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده . و نیز از آنجائی که سوره حجر مشتمل بر آیه " فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین ... " می‏ فهمیم که رسول خدا (ص) مدتی دست از انذار کشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده که می‏ فرماید : " فاصدع " پس از سوره حجر دو چیز استفاده شد یکی ترک انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از کجا ثابت می‏ کنید که نزول حمد قبل از ترک انذار بوده ؟ .

و اما سوره مدثر و مطالبی را که مشتمل است چون آیه " قم فانذر " اگر گفته شود همه آن یک باره نازل شده حال آیه : " قم فانذر " حال آیه : " فاصدع بما تؤمر " در سوره حجر است و نیز حال جمله " و اعرض عن المشرکین " در سوره حجر حال جمله " ذرنی و من خلقت وحیدا " در سوره مدثر است و هر دو مضمونی نزدیک به هم دارند ، از هر دو فهمیده می‏ شود اولا کسانی مزاحم دعوت رسول خدا (ص) بوده‏ اند و در ثانی رسول خدا (ص) مدتی انذار را تعطیل کرده بود .

و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر می‏ آید که تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است .

و ثالثا اینکه می‏ گوید : ( روایاتی که می‏ گوید قرآن قبل از بعثت و یکپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت ‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا (ص) نازل می‏ شده روایاتی است جعلی و خرافی چون مخالف کتاب است و مضمونی مستقیم ندارد ، بلکه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور کره زمین است ) گفتاری است ‏خطا و افتراء و به دلیل اینکه
اولا : ظاهر هیچ آیه‏ ای از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت .
و ثانیا : در روایات نامبرده نفرموده‏ اند : قرآن قبل از بعثت ، یک جا به بیت المعمور نازل شد ، و کلمه یک جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نکردن در روایات اضافه کرده
و ثالثا : تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیری است‏ بسیار زشت و خنده‏ اور ، و ما نمی‏ دانیم بنا به گفته وی به چه مناسبت عالم طبیعت در کلام خدا لوح محفوظ خوانده شده ؟ ، آیا از این جهت است که عالم طبیعت از تغیر و دگرگونی محفوظ است ؟ که عالم طبیعت جای همه دگرگونی‏ ها است چون عالم حرکات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است .

و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده که تکوینا و یا تشریعا از فساد و تباهی محفوظ است ؟ که این نیز خلاف واقع است ، برای اینکه عالم طبیعت عالم کون و فساد است . و یا بدین جهت‏ بوده که از اطلاع اغیار محفوظ است‏ یعنی غیر اهل اطلاع کسی از اسرار آن آگاه نیست همچنانکه آیه شریفه : " انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون " خبر می‏ دهد ؟ که این نیز صحیح نیست ‏برای اینکه ادراک هر صاحب ادراکی نسبت‏ به عالم طبیعت ‏یکسان است .

و بعد از همه این اشکالات اشکال مهمی که به وی وارد است این است که این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحی که هم در جای خود صحیح باشد ، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد ، نیاورده ، چون خلاصه گفتارش این شد که معنای جمله " انزل فیه القرآن " این است که " کانما انزل فیه القرآن " یعنی گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معنای آیه " انا انزلناه فی لیله " " کانا انزلناه فی لیله " است ، یعنی گویا ما قرآن را در یک شب نازل کردیم ، و حال آنکه نه اهل لغت چنین معنائی از چنین عبارتی می‏ فهمد ، و نه اهل عرف و آشنای به سیاق کلام .

و اگر جایز باشد کسی بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است ، که مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است ، باید جایز باشد که دیگری بگوید معنای نزول قرآن نزول همه آن ، یعنی اجمال معارف آن است‏ بر قلب رسول خدا (ص) ، و هیچ مانعی هم ندارد که کسی این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت .

البته در گفتار مفسر نامبرده اشکال های دیگری نیز هست ، که چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم .
" هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان "

مورد استعمال کلمه " ناس "
کلمه ناس - که عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه که سطح فکرشان نازل ترین سطح است ، بیشتر در همین طبقه اطلاق می‏ شود چنانکه آیه : " و لکن اکثر الناس لا یعلمون " و آیه : " و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون " اطلاق گردیده ، معلوم می‏ شود ناس معنائی اعم از علما و غیر علما دارد .

و این اکثریت همانهایند که اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروی تشخیص و تمیز در امور معنوی به وسیله دلیل و برهان را ندارند ، و نمی‏ توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند ، مگر آنکه کسی دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد ، و قرآن کریم همان روشنگری است که می‏ تواند برای این طبقه حق را از باطل جدا کند ، و بهترین هدایت است .

اما خواصی از مردم که در ناحیه علم و عمل تکامل یافته‏ اند ، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند ، قرآن کریم برای آنان بینات و شواهدی از هدایت است ، و نیز برای آنان جنبه فرقان را دارد ، چون این طبقه را به سوی حق هدایت نموده ، حق را برایشان مشخص می‏ کند ، و روشن می‏ کند که چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت ، همچنانکه فرمود : " یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ، و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم " .

از اینجا علت اینکه چرا میان " هدی " و میان " بینات من الهدی " مقابله انداخت ؟ روشن می‏ گردد ، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است ، قرآن برای بعضی افراد هدایت ، و برای بعضی دیگر بیناتی از هدایت است .
" فمن شهد منکم الشهر فلیصمه "

کلمه " شهادت " به معنای حاضر بودن در جریان ، و اطلاع یافتن از آن است ، ( وقتی می‏ گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم ، یعنی حاضر بودم ، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم ) ، و شاهد ماه رمضان بودن ، به این معنا است که انسان همچنان زنده و هوشیار بماند ، تا ماه رمضان فرا رسد ، و آدمی از فرا رسیدنش آگاه شود ، و این شهادت هم نسبت ‏به تمامی ماه صادق است ، و هم نسبت‏ به بعضی از آن ، ( مانند اینکه آدمی در اوائل ماه ، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود ) و اما اینکه مراد از شهود شهر این باشد که انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالی که مسافر هم نباشد ، صحیح نیست چون دلیلی در لفظ آیه بر آن نیست ، بله از راه ملازمه آنهم در بعضی از اوقات و به کمک قرائن می‏ توان چنین معنایی را بر آیه تحمیل کرد ، و لیکن در آیه هیچ قرینه‏ ای بر این معنا وجود ندارد .

ترجمه المیزان ج 2 ، طباطبایی ، سید محمد حسین



لیست کل یادداشت های این وبلاگ